گلچين از بهترين گروهها و سايتهاي اينترنتي. همه چيز از همه جا
سایت زیبایی در مورد موسیقی ایرانی و امکان دانلود موسیقی ارزش دیدن دارد http://kasra-avaz.blogfa.com/cat-6.aspx تصنیف زیبای یادگار دوست کاری است ماندگار . با آن به آرامش میرسم. شعر از مولاناست و اجرای بی نظیر شهرام ناظری . ای دوست قبولم کن وجانم بستان ,مستم کن وز هر دو جهانم بستان با هر چه دلم قرارگیرد بی تو ,آتش به من اندر زن و آنم بستان ای زندگی تن و توانم همه تو , جانی و دلی ای دل و جانم همه تو تو هستی من شدی ازآنی همه من , من نیست شدم در تو از آنم همه تو بازآ که تا به خود نیازم بینی , بیداری شبهای درازم بینی نی نی غلطم که خود فراق تو مرا , کی زنده رها کند که بازم بینی هر روز دلم در غم تو زارتراست , وز من دل بی رحم تو بی زارتراست بگذاشتیم ،غم تو نگذاشت مرا , حقا که غمت از تو وفادارتر است برمن دروصل بسته می دارد دوست , دل رابه عطا شکسته می خواهد دوست زین پس من و دل شکستگی بردراو , چون دوست، دل شکسته می دارد دوست خود ممکن آن نیست که بر دادم دل , آن به که بر سودای توبسپارم دل گر من به غم عشق تو نسپارم دل , دل را چه کنم بهر چی می دارم دل درعشق تو هرحیله که کردم هیچ است , هرخون جگرکه بی توخوردم هیچ است از درد تو هیچ روی درمانم نیست , درمان که کند مرا که دردم هیچ است من بودم ودوش آن بت بنده نواز , از من همه لابه بود و از وی همه ناز شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید , شب را چه گنه حدیث ما بود دراز دل تنگم و دیدار تو درمانم است , بی رنگ رخت زمانه زندان من است بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی , آنچه کز غم هجران تو بر جان من است ای نور دل و دیده و جانم چونی , وی آرزوی هر دو جهانم چونی من بی لب لعل تو چنانم که مپرس , تو بی رخ زرد من ندانم چونی افغان کردم برآن فغانم می سوخت , خامش کردم چون خامشانم می سوخت از جمله کرانها برون کرد مرا , رفتم به میانی، در میانم می سوخت من درد تو را زدست آسان ندهم , دل برنکنم زدوست تا جان ندهم از دوست به یادگار دردی دارم , که آن درد به صد هزار درمان ندهم در عشق توام نصیحت و پند چه سود , زهرآب چشیده ام مرا قند چه سود گویند مرا که بند بر پاش نهید , دیوانه دل است پای بر بند چه سود من ذره وخورشید لقایی تو مرا , بیمار غمم عین دوایی تو مرا بی بال و پر اندر پی تو می پرم , من که شده ام چو کهربایی تو مرا غم را بر او گزیده می باید کرد , وز چاه طمع بریده می باید کرد خون دل من ریخته می خواهد یار , این کار مرا به دیده می باید کرد آبی که از این دیده چو خون می ریزد , خون است بیا ببین که چون می ریزد پیداست که خون من چه برداشت کند , دل می خورد و دیده برون می ریزد عاشق همه سال مست و رسوا بادا , دیوانه و شوریده و شیدا بادا با هوشیاری غصه هر چیز خوریم , چون مست شدیم هرچه بادا بادا دل در غم عشق مبتلا خواهم کرد , جان را سپر تیر بلا خواهم کرد عمری که نه در عشق تو بگذاشته ام , امروز به خون دل قضا خواهم کرد از بس که برآورد غمت آه از من , ترسم که شود به کام بدخواه از من دردا که زهجران تو ای جان جهان , خون شد دلم و دلت نه آگاه از من تا با غم عشق تو مرا کار افتاد , بیچاره دلم در غم بسیار افتاد بسیار فتاده بود اندر غم عشق , اما نه چنین زار که این بار افتاد سودای تورا زمانه می بس باشد , هرگوش تو را ترانه می بس باشد در کشتن ما چه می زنی تیغ جفا , ما را سر تازیانه ای بس باشد ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم , شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم در عشق که او جان و دل ودیده ماست , جان ودل ودیده هر سه را سوخته ایم اندر دل بی وفا غم وماتم باد , آن را که وفا نیست زعالم کم باد دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد , جزغم ، که هزار آفرین برغم باد
Post a Comment
No comments:
Post a Comment