گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Thursday, April 26, 2012

Re: امید فرداهای من، تا کی تمنایت کنم؟

شباهنگ
باور نداشتم که گل آرزوی من
با دست نازنین تو بر خاک اوفتد
با این همه هنوز به جان می پرستمت
باالله اگر که عشق چنین پاک اوفتد
می بینمت هنوز به دیدار واپسین
گریان درآمدی که : فریدون خدا نخواست
غافل که من به جز تو خدایی نداشتم
اما دریغ و درد نگفتی چرا نخواست
بیچاره دل خطای تو در چشم او نکوست
گوید به من : هر آنچه که او کرد خوب کرد
فردای ما نیامد و خورشید آرزو
تنها سپیده ای زد و ‌آنگه غروب کرد
بر گور عشق خویش شباهنگ ماتمم
دانی چرا نوای عزا سر نمی کنم
تو صحبت محبت من باورت نبود
من ترک دوستی ز تو باور نمی کنم
پاداش آن صفای خدایی که در تو بود
این واپسین ترانه ترا یادگار باد
ماند به سینه ام غم تو یادگار تو
هرگز غمت مباد و خدا با تو یار باد
دیگر ز پا افتاده ام ای ساقی اجل
لب تشنه ام بریز به کامم شراب را
ای آخرین پناه من آغوش باز کن
تا ننگرم پس از رخ او آفتاب را
استاد فریدون مشیری


On Thu, Apr 26, 2012 at 7:29 PM, soheila moghaddam <moghaddam.soheila@gmail.com> wrote:
>
> عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم
> اکنون که پیدا کرده ام، بنشین تماشایت کنم
>
> الماس اشک شوق را تاجی به گیسویت نهم
> گل های باغ شعر را زیب سراپایت کنم
>
> بنشین که با من هر نظر، با چشم دل، با چشم سر
> هر لحظه خود را مست تر، از روی زیبایت کنم
>
> ... بنشینم و بنشانمت آنسان که خواهم خوانمت
> وین جان بر لب مانده را مهمان لبهایت کنم
>
> بوسم تو را با هر نفس، ای بخت دور از دسترس
> وربانگ برداری که بس! غمگین تماشایت کنم
>
> تا کهکشان، تا بی نشان، بازو به بازویت دهم
> با همزمانی، همدلی، جان را هم آوایت کنم
>
> ای عطر و نور توامان یک دم اگر یابم امان
> در شعری از رنگین کمان بانوی رویایت کنم
>
> بانوی رویاهای من، خورشید دنیاهای من
> امید فرداهای من، تا کی تمنایت کنم؟
>
> فریدون مشیری
>
> با مهر
> سهیلا مقدم

No comments:

آرشیو مطالب