با سپاس از همپیوند عزیزم
جناب آقای صولت
که متن زیر را در اختیارم قرار دادند.
شادی دری
جناب آقای صولت
که متن زیر را در اختیارم قرار دادند.
شادی دری
| ||||||||||||
| ||||||||||||
| ||||||||||||
| ||||||||||||
خبرنگار امرداد - شهداد حیدری : | ||||||||||||
«دربارهي مجتبا مينوي گفتهاند كه به شاهنامه عشق ميورزيد. اين عشق از دلبستگي بسيار او به ايران و زبان و فرهنگ باستاني اين سرزمين سرچشمه ميگرفت. او حماسهي استاد توس را بالاترين شاهكار قوم ايراني ميشناخت و ميگفت كه شاهنامه نه تنها ميراث ملي و فرهنگي ماست، بلكه نسبنامهي قوم ايراني و پايهي استوار زبان فارسي است.» بوذرجمهر پرخيده، كتابشناس و پژوهندهي فرهنگ ايران، مجتبا مينوي را كوشندهاي برشمرد كه در بازشناخت تاريخ و فرهنگ ايران و پديداري جنبش نوين ادبي و فرهنگي ايرانيان، اثرگذار و راهگشا بوده است. او در آغاز سخنانش، به روزگار و سالياني اشاره كرد كه مينوي در خانوادهاي فرهنگي باليد و دانش آموخت و گامهاي نخستين پژوهشهاي تاريخي و ادبي را برداشت. پرخيده گفت:«مينوي در ١٩ بهمن ١٢٨٢ و در زماني زاده شد كه خانوادهي او در شهر سامرهي عراق بسر ميبردند. پدرش جامهي روحانيت ميپوشيد. اما هنگامي كه به ايران بازگشتند، سالهاي آغازين انقلاب مشروطيت و همزمان با اعدام شيخ فضلاله نوري بود. از اينرو پدر مينوي، كه از مشروطه خواهان بود، چنين انديشيد كه جامهي روحانيت را كنار بگذارد و به كار در عدليهي(دادگستري) رشت بپردازد. مجتبا مينوي در دارالمعلمين همين شهر درس خواند و زماني كه در سال ١٣٠٢ به پايتخت بازگشت، كار تندنويسي در مجلس شوراي ملي را بردوش گرفت. در آن زمان كه دستگاه ضبط صوت نبود، همهي گزارشها و سخنراني نشستهاي مجلس را تندنويسي ميكردند. تنگناهاي مالي خانوادهي مينوي، او را ناگزير كرده بود تا براي حقوقي ناچيز، تن به چنين كار دشواري بدهد. در همين سالها بود كه در نزد پرفسور "هرتسفلد" آلماني، زبان پهلوي را آموخت. آشنايي او با تقيزاده و فروغي نيز در اين ساليان روي داد. مينوي را پس از چندي به سرپرستي دانشآموختگان ايراني در فرانسه برگزيدند. اما كار سرپرستي را بسيار زود رها كرد و به ايران بازگشت.» مينوي و آشنايي با خاورشناسان به سخن پرخيده، مينوي پس از بازگشت به ايران، سرپرست كتابخانهي معارف شد. او چندي پس از آن، كتابخانه معارف را به كتابخانهي ملي ايران تبديل كرد. در سال ١٣٠٨ در دفتر سرپرستي دانشآموختگان ايران در لندن سرگرم كار شد و افزون بر كارهاي اداري، با شماري از خاورشناسان اروپايي كه دربارهي ايران پژوهش ميكردند، آشنايي و دوستي يافت. در سال ١٣١٢ براي ويرايش و چاپ شاهنامه به همكاري با كتابفروشي بروخيم پرداخت و در كنار آن محمدعلي فروغي را براي فراهم آوردن چكيدهاي از شاهنامه، ياري داد. اين را هم بايد افزود كه شاهنامهي بروخيم يكي از بهترين شاهنامههايي است كه تا آن زمان در ايران چاپ شده بود. همكاري مينوي و صادق هدايت مينوي يكسال پس از آن در كنگرهي هزارهي فردوسي، كه در تهران برگزار شد، باشنده بود. سالهاي ١٣١٠ تا ١٣١٥ نيز براي مينوي از آنرو اهميت داشت كه با صادق هدايت، مسعود فرزاد و بزرگ علوي گروه "ربعه" را بنيان گذاشت. اين گروه نوگرا، كه چندي پس از آن برشمارشان افزوده شد، در برابر گروهي از اديبان سنتگرايي چون ملكالشعراي بهار و نصراله فلسفي و سعيد نفيسي و غلامرضا رشيد ياسمي و ديگران سربرآورده بود كه خود را "سبعه" ميناميدند. مينوي و دوستانش در كافهها دور هم گرد ميآمدند. اندكي پس از آن، پرويز ناتل خانلري، صادق چوبك، محمد مقدم، كريم كشاورز و شماري ديگر از نويسندگان جوان نيز به گروه ربعه پيوستند. مينوي و سياههنگاري دستنويسهاي فارسي كتابخانههاي تركيه پرخيده آنگاه به سالياني از زندگي مجتبا مينوي اشاره كرد كه با تدريس در دانشگاه و سياههنگاري دستنويسهاي خطي سپري شده بود. او گفت:«مينوي در سال ١٣١٥ دوباره به انگلستان رفت و نزديك ١٤ سال در آنجا ماند و با بسياري از خاورشنان، همانند "هنينگ" آمد و شد يافت. در بازگشت به ايران به تدريس در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران پرداخت. او از نخستين استادان دانشگاه تهران بود كه در مكتبهاي قديم درسخوانده بود، بي انكه آموزشهاي كلاسيك دانشگاهي ديده باشد. ابراهيم پورداوود، عباس اقبال، سعيد نفيسي و ديگر استادان آن زمان دانشگاه تهران نيز همانند مينوي آموزش كلاسيك نديده بودند. اما استاداني برجسته و بزرگ بودند. از سال ١٣٢٩ دانشگاه تهران سياههنگاري دستنويسهاي فارسي كتابخانهي استانبول تركيه را بر دوش مينوي گذاشت. او از دستنويسها ميكروفيلمهايي فراهم كرد كه بيشتر آنها اكنون در كتابخانهي مركزي دانشگاه تهران نگهداري ميشود. ايرج افشار بيشترين سهم شناسايي و سياههنگاري دستنويسهاي فارسي كتابخانههاي تركيه را از آنًٌَُ "هلموت ريتر" آلماني، "احمد آتش" تركيهاي و مجتبا مينوي ميداند و از كار آنها با ستايش ياد ميكند. اين نيز يادكردني است كه مينوي از ١٣٣٦ تا ٤ سال رايزن فرهنگي ايران در تركيه بود و هموندي شوراي عالي دانشگاهها و شوراي سازمان اسناد ملي و فرهنگستان ادب و هنر را بردوش داشت. به كارهاي علمي مينوي باشندگي او در كنگرهها و انجمنهاي علمي را بايد افزود؛ همانند: كنگرهي فراملي خاورشناسان، كنگرهي خاورشناسان در مونيخ، كنگرهي ايرانشناسان در پاريس، كنگرهي فراملي هنر و معماري ايران. سرانجام، مجتبا مينوي در حاليكه سرگرم بررسي و ويرايش داستان فرود و سياوش شاهنامه بود، در روز ٧ بهمن ١٣٥٥ در بيمارستان آپادانا درگذشت.» پرخيده در ادامه به آثار فراوان مجتبا مينوي اشاره كرد و انتشار «نامهي تنسر»، ويرايش «نوروزنامه»ي خيام و نمايشنامهي «مازيار» او را وابسته به زماني دانست كه مينوي همراه با هدايت و ديگران، گروه ربعه را شكل داده بودند. بخش تاريخي كتاب «مازيار» را مينوي و بخش نمايشنامهاي آن را صادق هدايت نوشته بود. از ديگر آثار مينوي كه اين سخنران آن را درخور يادآوري جداگانه دانست، اين نمونهها برشمردني است: ويرايش «ديوان ناصرخسرو» با همكاري مهدي محقق، ويرايش «سياستنامه»، برگردان فارسي كتاب«كشف الواح تاريخي بناي تختجمشيد» از هرتسفلد، برگردان فارسي كتاب«وضع ملت و دولت و دربار شاهنشاهي ساساني» از كريستنسن، ويرايش «كليله و دمنه» كه از پُرآوازهترين ويرايشهاي اين متن كهن فارسي است، «فردوسي و شعر او» كه باز از كتابهاي خوب شاهنامهشناسي بهشمار ميرود، ويرايش «اخلاق ناصري» خواجه نصيرتوسي و كتاب هاي فراوان ديگر. مينوي، پژوهشگري ستيهنده پرخيده آنگاه به آثار و نوشتههايي اشاره كرد كه ديگران دربارهي مينوي و كارهاي علمي و فرهنگي او نوشتهاند. او گفت:«در سال ١٣٥٢ ايرج افشار، محمدرضا شفيعي كدكني و نجف دريابندري گفتوگوي درازدامني با مينوي انجام دادند و با عنوان "مينوي، پژوهشگر ستيهنده" منتشر كردند. محمود صناعي پس از درگذشت مينوي جستاري با نام "مينوي آنچنان كه من ميشناختم" در مجلهي "سخن" چاپ كرد. پرويز ناتل خانلري "دوستي كه از دست رفت" را نوشت. يحيا آرين پور در جلد سوم كتاب "از صبا تا نيما" بخشي را ويژهي مينوي كرد. حبيب يغمايي و ايرج افشار يادنامهاي با عنوان "نامهي مينوي" را به پاس خدمات دانشورانهي مجتبا مينوي منتشر كردند. افزون بر اينكه ايرج افشار جستار "مينوي، استادي از اقليم نميدانم" را در مجلهي "راهنماي كتاب" انتشار داد. در ساليان گذشته نيز هوشنگ اتحاد يك جلد از كتاب "پژوهشگران معاصر ايران" را ويژهي يادكرد از مينوي و كارهاي او ساخت.» «بنياد شاهنامه» و كوششهاي مينوي براي ويرايش شاهنامه پژوهشهاي شاهنامهشناسي مجتبا مينوي بخش ديگري از سخنراني پرخيده را دربرميگرفت. او دربارهي كوششهاي پيوستهي مينوي در زمينهي ويرايش و بررسي شاهنامه، گفت:«هنگامي كه مينوي در سال ١٣٤٨ از دانشگاه تهران بازنشسته شد، انديشهي بنيانگذاري جايي براي كارهاي شاهنامهشناسي را داشت. او ميخواست ويرايشي نو از شاهنامه منتشر كند. از اينرو در سال ١٣٥٠ موسسهاي به نام "بنياد شاهنامه" را، كه وابسته به وزارت فرهنگ و هنر آن زمان بود، بنيان گذاشت. احمد تفضلي، كه خود از همكاران مينوي در ويرايش شاهنامه بوده است، دربارهي كار "بنياد شاهنامه" مينويسد كه آرمان آنها آماده كردن ويرايشي نو از شاهنامه و بررسي ادبي و تاريخي و اجتماعي آن بود. خانلري، يحيا مهدوي، عباس زريابخويي، محمدامين رياحي و مهدي فروغ، ياريگر مينوي در اين كار بودند. افزون بر اينكه شاهنامهشناسان جواني همانند علي رواقي و علي اشرف صادقي با بنياد همكاري و رايزني داشتند. آنها براي بهسرانجام رساندن كار خود، مهمترين ميكروفيلم دستنويسهاي شاهنامههاي سراسر جهان را گردآورده بودند. از آنجا كه كار ويرايش شاهنامه برنامهاي درازمدت بود، مينوي چنين بنا نهاد كه شاهنامه را بخش به بخش ويرايش و منتشر كند. از اينرو داستان "رستم و سهراب" را در سال ١٣٥٢ و "داستان فرود" را در سال ١٣٥٤ منتشر كرد. يكي از برنامههاي بنياد هم چاپ تابلوهايي از داستانهاي شاهنامه بود، كه در آنها وارون(:برخلاف) چاپهاي ديگر شاهنامه كه تصويرهايي با چهرههاي مغولي داشتند، نقاشي ايراني باشد. جليل ضياپور و بهروز گلزاري، دو نقاشي بودند كه براي اين كار برگزيده شدند. بنياد مجلهاي به نام "سيمرغ" نيز چاپ ميكرد كه تنها ٥ شماره ادامه يافت و پس از انقلاب از انتشار بازماند.» شاهنامههايي كه فرزند فردوسي نيستند! به سخن پرخيده، مينوي شاهنامههاي آن زمان را فرزند فردوسي نميدانست! و ميگفت كه بيتهايي را به شاهنامه افزودهاند كه از فردوسي نيست. بسياري اين سخن مينوي را نقد كردند و نادرست دانستند. اما او با زباني تند و ريشخندآميز به خردهگيري آنها پاسخ داد. پرخيده از كتابخانهي كممانند مينوي نيز ياد كرد كه مينوي آن را به بنياد شاهنامه بخشيده بود. اين كتابخانه، كانوني براي گردآمدن پژوهشگران بود. بسياري از آن كتابها چاپهاي سدههاي ١٩ و ٢٠ اروپا بودند. از اينرو ارزش يگانهاي داشتند. مينوي با گشادهرويي كتابهاي كميابش را در اختيار پژوهندگان ميگذاشت. زبان تند و پرخاشگرانهي مينوي پرخيده در ادامه افزود:«انتقادهايي به مينوي شده است. ميگويند كه زبان بسيار تندي و گزندهاي داشت و كساني را كه از كارهاي او خرده ميگرفتند، پرخاشگرانه پاسخ ميداد. همين كار او، ميانهاش را با كساني چون پورداوود و نفيسي و زرينكوب شكرآب كرده بود. زرينكوب نوشته است كه مينوي بدگمان(:سوءظن) و ناباور بود و هنگامي كه از اروپا بازگشته بود، به ديگران از بالا نگاه ميكرد و نمي خواست بپذيرد كه كسي جز خود او كتابهاي تاريخي و ادبي گذشتگان را حتا برگ(:ورق) زده باشد. او به دانشگاه هم به ديدهي خوارداشت(:تحقير) مينگريست و استادان جوان را ناديده ميگرفت. با اين همه، كاستيهاي او در برابر خدمات ارزندهاش شايستهي چشمپوشي است. چرا كه مينوي پژوهندهاي بود كه كشور ايران ديگر كمتر همانند او را خواهد ديد.» دلبستگي مينوي به فرهنگ و تمدن ايران بوذرجمهر پرخيده در پايان، دربارهي دلبستگي مينوي به فرهنگ ايران و سرآمدي او در كارهاي فرهنگي، گفت:«مينوي در سرآغاز يكي از كتابهايش مينويسد:"اگر به اندازهي بال پشهاي به تمدن و فرهنگ ايران خدمت كرده باشم، زندگاني من بيهوده نبوده است." از همينروست كه محمود صناعي دربارهي مينوي گفته است كه اندوه از دست دادن او هنگامي آشكارتر ميشود كه بدانيم شرايطي كه مينوي و همانندان او را پديد آورد، ديگر موجود نيست.» اين سخنراني در روز يكشنبه ٢٢ امرداد ماه در بنياد فرهنگي جمشيد جاماسيان برگزار شد. | ||||||||||||
| ||||||||||||
| ||||||||||||
| ||||||||||||
| ||||||||||||
| ||||||||||||
|
--
بهترین درودهایم نثار آنانی باد که کاستی هایم را میدانند و باز هم دوستم دارند
No comments:
Post a Comment