وقتي
سهراب
ز كاشان و جواني
سخني ميگويد
ز گل و
سيب و انار
و ز بر و از بار
و ز بومي ميوه
يا ز نور بي رنگ
و ز باغي ز خيال
سايه اي خم شده
بر زندگي مردا بي
لحطه ها خلو ت خود مي شكند
من چرا؟
من چرا؟
نكنم يادي از آبادان
از عروسي چو اروپا
ساكن خوزستان
من چرا, راجي جان
نكنم يادي
از وحشت گرماي جنوب
وسط تابستان
موقع پختن
خارك و رطب
كه بجاي گل ياس
ميوه ها
لوله و پمپ
سبزه ها آهن و نفت
سر بر افراشته تا برج بلند تقطير
آري
آن برج بلند
حاصلش گاز اتان و پروپان يا بوتان
ايزومر با پنتان
و ته برج بلند
داغ داغ
نفت آلوده به قير
گذران از لوله
يا كه تنبوشه
مبدل
داغ
اما سيال
غرش كمپرسور
ژنراتورها از هر گونه
من چرا
نكنم يادي
از كراكر
وز سولفات پلانت
واز
بوي ترشيده گاز
كه هنوز
سوزش آن به گلويم مانده
گاز ترشيده , رها گشته
در پهنه اتمسفر شهر
ز سه گوش , و از كفيشه
تا بو وارده و تا تانكي فارم
ز تانكي دو تا مدفن خضر
و دو صد جاي دگر
جه تفاوت دارد ؟
او بگويد
ز گل و سبزه و باغ
و من
از گرمي و آلودگي گاز متان
شعر
شعر است
تو
اي راجي جان
گله كم كن
كه سخن بي ربط است
يا كه جاويدان نيست
شعر
شعر است
و لغت هم ابزار
گر زمختي سخن
نرمي و لطف كلام سهراب
غلغلك مي بابد
علتي در آن هست
آري
گر گلي هست
يقين خاري هست
باز سازي شعري كه در كرج غرق شده و راجي خواست چنانكه چيزكي ياد آمد باز نوشته شود. و شد
اما در پاسخي به توجه او
كه كم گوي و گزيده گوي چو در
استكهلم ششم نوامبر 2005 قلمي و نهائي شد
محمد علي گلچين زاده
</font>ANSWER TO <a rel="nofollow" target="_blank" href="mailto:golchinzadeh@yahoo.com">golchinzadeh@yahoo.com</a>
From: Mohammad Reza <asheghane_nava@yahoo.com>
To: ebrahemi8979@yahoo.com
Cc: Friends-of-Radio-Golha@googlegroups.com
Sent: Sat, November 14, 2009 10:26:07 PM
Subject: صبور باشید
No comments:
Post a Comment