Sent to you by yaghin via Google Reader:
« آیینه عاشورا »
میتوانیم در روز عاشورا، جامهی سرخ بپوشیم و فریاد برآوریم که این سرخی، نشانهی پیروزی خون بر شمشیر است.
-
میتوانیم لباسی سر تا پا سفید بپوشیم و بگوییم این کفن است که پوشیدهایم تا عهدی باشد بین ما و حسین (ع) که در راه ادامهی نهضت و ظلم ستیزی او، برای شهادت همیشه آمادهایم.
-
میشود سیاه پوشید و بانگ سر داد که این سیاهی نشانهی آن است که من و منها، در روز و روزهای عاشورا، حسین و حسینها را تنها گذاشتهایم و آنها مظلومانه به شهادت رسیدهاند. این لباس سیاه نشانی است بر شریک جرم بودن ما و ریخته شدن خون آنها.
-
میتوان سبز پوشید و گفت نهضت حسینی، خزان مظلومان را بهار کرده است و نوید این پیروزی، بهار بشریت را به ارمغان آورده است.
-
میتوان زرد پوشید و گفت ما به خزان نشستهایم، چرا که بعد از عاشورا، بهار انسانیت، تابستان را پشت سر نگذاشته، به خزان رسیده است.
-
میتوان...
-
میتوان خندید و شادی و پایکوبی کرد و فریاد شهیدان زندهاند را سر داد و گفت که آنان نمردهاند و نزد خداوند روزی آسمانی دارند و جاودانگی الهی متعلق به آنان است.
-
میتوان بر سر زد و شیون نمود که چرا همرزم حسین (ع) نبودهایم و این افتخار را نداشتهایم که همرکاب او باشیم.
-
میتوان گونههای خود را به رنگ سرخ درآورد همانگونه که منصور حلاج با خون خود گونههایش را سرخ نمود تا روی زردش را دشمن ظالم نبیند.
-
میشود خاک بر سر ریخت که شایسته انسان خفت زده است و بگوییم ما نیز نسبت به راه حسین (ع) چنین هستیم.
-
میشود علمدار شد و زور بازوی خود را به رخ دیگران کشید، بساط زورآزمایی به پا کرد و شهرت آفرید که علم فلان دسته از همه بزرگتر و سنگینتر است و همچنین میشود سنگینترین علمها را بلند کرد و گفت این به نشانه علم نهضت اوست که به هر سنگینیای که باشد، آنرا بر دوش خواهیم کشید.
-
میشود...
آری میشود هرکاری انجام داد، مهم این است که در پس آن کار، چه اندیشهای نهفته باشد و اینکه ما با چه طرز فکری به رسالت خود نگاه کرده، در چه جایی و با چه محتوایی آنرا پیدا میکنیم. ضمن اینکه پس از یافتن باید بدانیم، تازه در ابتدای راهی دراز قرار خواهیم گرفت که چگونه آن اندیشه را به عمل تبدیل کنیم؟
حال که او به ما یاد داد "کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا" و به ما آموخت: همه جا کربلا و همه روز عاشورا است، اینک ما در عاشورا و کربلای خود چه میکنیم؟ آیا اگر ما هم در صحرای کربلا بودیم، باز هم حسین تنها نمیماند؟ آیا این سوال لرزه بر اندام ما نمیافکند و تصور شریک جرم بودن در ریخته شدن خون حسین (ع) خواب را از چشمان ما دور نمیکند؟
اگر ما در کربلا نبودهایم تا افتخار همرزم بودن با او را داشته باشیم، در کربلای عصر خود که زندگی میکنیم و اگر در روز عاشورای تاریخی حضور نداشتهایم، در عاشورای زمان خود که قرار داریم. کافی است که حسین و حسینهای زمان خود را بشناسیم، عاشورا و کربلا به خودی خود پیدا میشوند. اما اگر حق طلبان و ظلم ستیزان کماکان تنها ماندهاند، خدا را شکر کنیم که ما روز عاشورا در کربلا نبودهایم زیرا اگر حضور داشتیم یا در زمره یزیدیان بودیم و یا از کسانی که حسین (ع) را ترک کردند.
بیایید معرفت و روح نهضت حسین (ع) را یافته و حماسه بزرگ او را زنده کنیم تا در زمره یزید و یزیدیان نباشیم زیرا که جهان دو قطبی است، یا راه حسین (ع) و یا راه یزید، راه سومی وجود ندارد. بیایید به حال خود گریه کنیم و دورنمایی از عملکردهای خود را پیش روی ببینیم و حساب لقمههای سفرهی خود را یکبار از نظر بگذرانیم:
ببین که چه ریسیدهایم، دست که لیسیدهایم تا که چنین لقمهها، سوی دهان آمدند
(مولانا)
ظهر عاشورا است و ظهر عاشوراها، فرصتی است که انسان با خود واقعیاش روبرو میشود و من نیز در این آیینه خود را مشاهده میکنم و میبینم که امروز چقدر عجول هستم (خلق انسان عجولا)، تا چه حد حریص هستم و سیری ناپذیر (خلق الانسان هلوعا) و جز شکم خود چیز دیگری را نمیشناسم و شکم بر من حاکم است (اولئک کالانعام بل هم اضل)، امروز به راحتی دروغ میگویم، به گرسنه و درماندهتر از خود رحم نمیکنم و در اسراف غرق میباشم و... این است خود واقعی من که در عاشورا برملا میشود.
آری عاشوراها، آیینه تمام قدی است در مقابل ما که میتوانیم خود واقعی را در آن نظاره کنیم. بیاییم در این آیینه خود را نگاه کنیم و برای خود چارهای بیاندیشیم و طرحی نو بیابیم تا پس از رسیدن به اندیشهای درست، نوبت به انجام عمل نیک رسیده و نهضت حسین (ع) را در عمل زنده نگاه داریم. وای اگر از همه این نهضتها و حماسههای بزرگ برای ما دست بریدهای، لب خشکیدهای، سر بریدهای، دست قطع شدهای و فرق شکافتهای و... باقی مانده باشد و معرفت حرکت بزرگ مردان و زنان تاریخ در گذر زمان به دست فراموشی سپرده شده و صرفاً از آن مراسمی بر جای مانده باشد، آن وقت است که باید گریست و گریست، بر سر زد و شیون کرد و...
امروز عاشوراست، به یاد آوردم که سالها است که با او بیعت بسته و بیعت شکنی میکنم. مُهر نمازم به یادم آمد که از تربت پاک کربلاست و من آن را به نشانه بیعت با او مبنی بر ادامه نهضت حق طلبانه و ظلم ستیزانهاش هر زمان که پیمان اول "ایاک نعبد و ایاک نستعین" را با خدا بستم، پیمان دوم را هم با حسین (ع) در کنار آن قرار داده و بیعت میکنم، اما دریغ از یک جو عمل.
امروز در آیینه عاشورا خود را نظاره میکنم و جز پیمان شکنی حرفهای و ماهر که حتی به پیمان شکنیهای خود نیز واقف نیست، موجود دیگری نمیبینم. من از یک سو پیمان خود را با خداوند میشکنم و از سویی دیگر با حسین (ع) و میخواهم با شرکت در مراسمی و ریختن اشکی به خود بگویم که دین خود را نسبت به او ادا کردم و وجدان پیمان شکن خود را راحت کنم. اما آیا بدین گونه کار خاتمه پیدا کرده و من در زمره حسینیان قرار گرفتهام؟
هم اکنون حداقل خوشحال هستم که پیمان سوم را (لبیک لک لبیک) را نبسته و بار پیمان شکنیام از این سنگینتر نشده است و به شیطان نیز سنگی نزدهام تا دروغ گوییام بیشتر از این آشکار نشود.
اگر امروز حسین (ع) در بین ما بود و ما از آن حضرت سوال میکردیم که از ما عمل و وفای به عهد میخواهد و یا گریه و زاری و بر سر زدن، چه جوابی به ما میدادند؟ مسلماً به ما میفرمودند که وفای به عهد را، زیرا او شهادت را برای نشان دادن راه خدا انتخاب نمود تا برای ما الگوی کاملی باشد از انسان متعهد نسبت به خدا (ایاک نعبد و ایاک نستعین)، حق طلب و ظلم ستیز، تا ما بتوانیم او را نمونه و چراغ راه خود قرار بدهیم نه اینکه برای شهادت افتخار آمیز او صرفاً شیون کرده و بر سر زنیم.
آری باید برای این همه گمراهی و پرت بودن از راه و پیمان شکنیها گریه کنم، حداقل امروز را، زیرا فردا هم چیز را دوباره فراموش خواهم کرد و چهره واقعی خود را نیز به دست فراموشی میسپارم تا محرم و محرمهای دیگر.
Things you can do from here:
- Subscribe to یک قدم تا ... using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
__._,_.___
No comments:
Post a Comment