گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Saturday, February 20, 2010

«که بی تو نخواهم گل باغ دید»

 
 

Sent to you by Saeed via Google Reader:

 
 

via Radio Zamaneh by ایرج ادیب‌زاده on 2/20/10

با کوشش «انجمن فرهنگ ایران» در پاریس، مراسم بزرگ‏داشت و یادبود محمد عاصمی، از چهره‏های ماندنی فرهنگ ایران و مدیر مجله‏ی «کاوه» با حضور گروهی از ایرانیان و سخنرانی دکتر شجاع‏‏الدین شفا، سیروس آموزگار، عبدالحمید اشراق و هنرمندی جلال اخباری، نوازنده‏ی سنتور برپا شد.

Download it Here!

محمد عاصمی شاعر، نویسنده، بازیگر تئاتر و پژوهش‏گر ایرانی مقیم آلمان، آدینه بیستم آذرماه ۸۸، برابر با یازدهم دسامبر ۲۰۰۹ در بیمارستانی در نزدیکی شهر مونیخ، در سن ۸۴ سالگی خاموش شد.


دکتر محمد عاصمی

محمد عاصمی در جوانی شاعر و نویسنده‏ای پرشور بود و اشعار خود را با امضای «شرنگ» منتشر می‏کرد. او از هنرمندان تئاتر و از شاگردان عبدالحسین نوشین، کارگردان نامی تئاتر بود. در همان دوران با خانم ایرن، بازیگر نام‏دار سینما و تئاتر ازدواج کرد که دوام چندانی نداشت.

محمد عاصمی بعد از ترک ایران و اقامت در آلمان، در فروردین ماه ۱۳۴۳ خورشیدی مجله‏ی کاوه را به زبان فارسی منتشر کرد. علی میرفطروس، نویسنده و پژوهش‏گر، در باره‏ی «کاوه» می‏گوید:

«محمد عاصمی مجله‏ی کاوه را تداوم راه و کار سید حسن تقی‏زاده و محمد علی جمالزاده در "کاوه"‏ی برلین می‏دانست و کوشش داشت تا کاوه آیینه‏ی تمام‏نمای تاریخ و فرهنگ ایران باشد. گروه بزرگی از نویسندگان ایران با آن همکاری داشتند».

در مراسم بزرگ‏داشت و یادبود شاعر و نویسنده‏ی ایرانی، دکتر گلدوست، رییس انجمن فرهنگ ایران، محمد عاصمی را مانند خورشیدی توصیف کرد که زمین برای روان او کوچک می‏نمود.

دکتر احسان یارشاطر، نویسنده و مدیر دانشنامه‏ی ایرانیکا هم در پیامی که فرستاده بود، صفت بارز محمد عاصمی را ایران دوستی و علاقه‏ی عمیق‏اش به فرهنگ ایران توصیف کرد و نوشته بود:

«سود کاوه نه تنها به فارسی‏‏زبانان می‏رسید، بلکه برای آلمانی‏زبان‏ها هم دریچه‏ای به فرهنگ ایران به شمار می‏آمد».

شعری از زنده‏یاد محمد عاصمی (با صدای شاعر):

پرستوی من
بی تو آمد بهار
که بی تو نخواهم به گیتی‏ بهار

پرستوی من
بی تو گل بردمید
که بی تو نخواهم گل باغ دید

پرستوی من
بی تو سالی گذشت
ورق خورد تاریخ این سرگذشت

پرستوی من
بوستان خرم است
ولی بوستان دل‏ام در غم است
غم سینه‏سوزی که سوزد مرا
به کابوس اندوه دوزد مرا
بکاهد ز اندیشه‏ی روشن‏ام
جهان تیره سازد به پیرامن‏ام
به تنگ آمدم زین غمان دراز
به جان آمدم زین همه سوز و ساز
از این آتش سرد پندارها
از این برزخ زرد رخسارها
از این سینه‏های پریشان ز درد
که باید بر آن دردها چاره کرد

دکتر شجاع‏الدین شفا، نویسنده و پژوهش‏گر، در این نشست با اشاره به تفسیر شاعرانه‏ی ایران‏شناس فرانسوی «رُسه» در مورد فرشته‏ی نگهبان ایران که همان فرهنگ ایران باشد، به کاوه‏هایی اشاره کرد که در دوران‏های مختلف به جنگ ضحاک‏های ماردوش رفته‏اند. او مجله‏ی کاوه را با داشتن نقش روشن‏گری، مدلی از این کاوه‏ها دانست.


شجاع‏الدین شفا در گفت‏وگویی با زمانه در مورد زنده‏یاد محمد عاصمی و کاوه‏ی او گفت:

مجله‏ی کاوه از اول تا حالا همیشه نقش خیلی مثبتی در روشنفکری ایران ایفا کرده است. دو کاوه‏ی ایرانی هم کاوه‏ی واقعی است و هم کاوه‏ی مجازی. اگر عملی شدن پیشنهاد من ممکن شود و دیوان شعرش چاپ شود، بهترین یادگار او برای نسل آینده‏ خواهد بود.

سیروس آموزگار، روزنامه‏نگار و نویسنده، از ویژگی‏های محمد عاصمی می‏گوید:

یکی از خصوصیات خاص محمد عاصمی، صراحت ایشان بود که به نظر من، ناشی از پاکدامنی‏اش بود. او به طرز عجیبی قادر بود افکار خود را در دیگران بکارد.


شجاع‏الدین شفا در مورد زنده‏یاد محمد عاصمی و کاوه‏ی او گفت مجله‏ی کاوه از اول تاکنون همیشه نقش خیلی مثبتی در روشنفکری ایران ایفا کرده است

من هرگز در طول زندگی و دوستی خود با ایشان، ندیده‏ بودم که راجع به موضوعی اظهارنظر صریح بکند و یا در بحث سعی کند طرف بحث را قانع کند. تنها کاری که به قول خودش می‏کرد، این بود که دانه‏ی فکر خود را در مغز طرف می‏کاشت و بعد از این که می‏کاشت، منتظر می‏ماند تا بار بیاورد. خودش می‏گفت:

خاطرات و تجربیات من نشان می‏دهد که هیچ‏ کسی در تاریخ دنیا در یک بحث طرف مقابل را نتوانسته قانع کند. شما باید اصل حرف خود و آن‏چه را که واقعا قصد دارید طرف بپذیرد، به عنوان یک پیشنهاد به او بدهید و آزادش بگذارید که فکر کند. اگر فکر کند و درست فکر کند و بداند شما نیستید که ایشان را مجبور می‏کنید، بالاخره به سمت فکر شما خواهد آمد.

آقای عاصمی شاعر، نویسنده و هم‏چنین هنرپیشه بودند و حتی شما کاوه را به عنوان فرزند ایشان توصیف کردید. از میان کارهای ایشان، شما کدام‏یک را بیشتر می‏پسندیدید؟

من تقریبا همه‏ی کارهایش را می‏شناختم؛ هم بازی‏اش را در تئاتر دیده بودم و هم نوشته‏ها و شعرهای‏اش را خوانده بودم. به نظر من، پیش از هر چیز انسانیت او اثرگذار بود.


اما گذشته از این، کاوه کار بسیار عظیمی است. من با کاوه به جز شماره‏ی اول آن (چون در راه بودم و از ایران به مونیخ می‏آمدم، نرسیدم به او مطلب بدهم)، در تمام شماره‏های آن مطلب دارم. به نظر من کار عجیبی است. فقط آدم باید بداند انتشار یک روزنامه در خارج چقدر دشوار است؛ به خصوص وقتی شما هیچ منبع مالی و حمایت ‏کننده‏ی مالی‏ای ندارید.

با این وجود مانند یک فرزند این مجله را نگاه داشت و بزرگ کرد. از لباس‏، از خوراک و از زندگی‏اش می‏زد برای این که بتواند این مجله را منتشر کند.


سیروس آموزگار، روزنامه‏نگار و نویسنده می‏گوید: یکی از خصوصیات خاص محمد عاصمی، صراحت ایشان بود که به نظر من، ناشی از پاکدامنی‏اش بود. او به طرز عجیبی قادر بود افکار خود را در دیگران بکارد

جلال اخباری، استاد سنتور در پاریس، آهنگی را که به یاد محمد عاصمی ساخته بود در این نشست نواخت. او می‏گوید این آهنگ را با الهام از یکی از اشعار عارف قزوینی ساخته است:

اگر یک سمفونی هم می‏ساختم، برای این مرد بزرگ کم بود. تنها کوشیدم با همین ساز بی‏بضاعت و اندک خودم یک آهنگ حماسی برای ایشان بسازم. این آهنگ بیشتر رنگ حماسی داشت تا رنگ سوگواری. این آهنگ را با الهام از شعر و ترانه‏ی عارف که می‏گوید:

رحم ای خدای دادگر؛ کردی نکردی
رحمی به ابقای بشر؛ کردی نکردی

ساختم. تم این ترانه را تم مادر گرفتم و پیرامون آن گسترش دادم. پراکنده نوازی کردم و کمی هم از بداهه‏نوازی مدد گرفتم.

عبدالحمید اشراق، از چهره‏های فرهنگی و موسیقی‏شناس، گرداننده‏ی نشست یادبود محمد عاصمی، در مورد آهنگ جلال اخباری می‏گوید:

اثری که ایشان ساخته بود، روی اوزان شعری آقای عاصمی بود. چون شعر همیشه یک وزنی دارد. یک هجا دارد. بیان هر مکثی، روی مضراب‏ها حس می‏شد. اگر مضراب سکوت می‏کند، یعنی مصرع آن شعر است. اگر توجه کرده باشید، یک مضراب سکوت می‏کند و مضراب دیگر ریز می‏زند. این مضراب‏ها جواب‏گو و بیان‏گر اشعار بودند. این مهم است که هنرمند روی اوزان شعر فکر کرده و بر روی آن آهنگ ساخته است.


عکس‌ها؛ ایرج ادیب‌زاده، زمانه

آقای اشراق، کدام جنبه‏ی فرهنگی و هنری محمد عاصمی شما را بیشتر تحت تاثیر قرار می‏داد؟

من سال‏های سال با ایشان نزدیک بودم؛ قدرت توانایی شعرش در کم‏تر جایی پیدا می‏شود. ما آهنگی برای ایرانیکا ساخته‏ایم و آرزوی‏مان این بود که شعر این سرود را آقای عاصمی بگویند. ایشان هم قبول کرده بود که شعر این سرود را بسراید. اما از دست‏مان رفت.

لغات ایشان قدرت توانایی دیگری دارد، نوع دیگری مطرح می‏کند. نمی‏دانم از لابلای افکارش چطور ممکن بود این لغات را پیدا ‏کند که جواب‏گوی احتیاجات مغزی شما باشد و جواب شما را بدهد.

«خاطرات یک معلم» و «سیما جان» از جمله کتاب‏هایی است که از محمد عاصمی به جا مانده است.

ماریا هُرتس‏من، همسر محمد عاصمی، در نامه‏ای به مناسبت بزرگ‏داشت و یادبود همسرش در پاریس نوشته است:

«محمد عاصمی در قلب‏های ما جای دارد. آن‏‏چه را وی به‏قلم آورده است، ماندنی‏تر از ما است».

زندگی
مانند یک سمفونی است
این‏جا یک نغمه‏ی جان‏گذاز
‏آن‏جا یک رقص شفاف و سبک
و سپس غرش هزاران طبل شیپور
و سکوت و تکرار و هیجان پیروزمند
همراه با آه‏های یأس و عجز
و ملودی دل‏انگیز عشق یا آرزو

زندگی
مانند قمار است
رقص مغشوش تصادف‏ها
تصادف‏هایی گاه خنده‏آور
گاه حیرت‏انگیز
و ظهور ناگهانی آن‏چه نمی‏جستی
و غیبت سمج آن‏چه در جست‏وجوی آنی
و بردها و باخت‏های متناوب
و گاه باخت‏های یک‏نواخت و عبوس
تا آن‏جا که به‏کلی از پا درآیی

Share/Save/Bookmark

 
 

Things you can do from here:

 
 

No comments:

آرشیو مطالب