گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Tuesday, February 16, 2010

Fw: داستانی کوتاه و جالب و خواندنی


>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>
>  
>
>
> پسر نوح به
> خواستگاري دختر هابيل رفت. دختر
> هابيل جوابش كرد :نه ، هرگز همسري
> ام را سزاوار نيستي ، تو با بدان
> نشستي و خاندان نبوتت گم شد. تو
> هماني كه بر كشتي سوار نشدي . خدا
> را ناديده گرفتي و فرمانش را . به
> پدرت پشت كردي ، به پيمانش و پيامش
> نيز.
>
> غرورت ، غرقت كرد. ديدي كه نه شنا
> به كارت آمد و نه بلندي كوه ها !
>
> پسر نوح گفت:اما آن كه غرق مي شود ،
> خدا را خالصانه تر صدا مي زند ، تا
> آن كه بر كشتي سوار است . من خدايم
> را لابلاي توفان يافتم،در دل مرگ و
> سهمگيني سيل.
>
> دختر هابيل گفت : ايمان، پيش از
> واقعه به كار مي آيد. در آن هول و
>  هراسي كه تو گرفتار شدي ،هر كفري
> بدل به ايمان مي شود. آن چه تو به آن
> رسيدي ، ايمان به اختيار نبود، پس
> گردني خدا بود كه گردنت را شكست.
>
> پسر نوح گفت :آنها كه بر كشتي
> سوارند امنند و خدايي كجدار و مريز
> دارند كه به بادي ممكن است از
> دستشان برود. اما من آن غريقم كه به
> چنان خداي مهيبي رسيدم كه با چشمان
> بسته نيز مي بينمش و با دستان بسته
> نيز لمسش مي كنم. خداي من چنان خطير
> است كه هيچ طوفاني آن را از كفم نمي
> برد.
>
> دختر هابيل گفت:باري، تو سركشي
> كردي و گناهكاري . گناهت هرگز
> بخشيده نخواهد شد.پسر نوح خنديد و
> خنديد و خنديد و گفت :شايد آنكه
> جسارت عصيان
>  دارد ، شجاعت توبه نيز داشته
> باشد.شايد آن خدا كه مجال سركشي
> داد، فرصت بخشيده شدن هم داده
> باشد!
>
> دختر هابيل سكوت كرد و سكوت كرد و
> گفت:شايد. شايد پرهيزگاري من به
> ترس و ترديد آغشته باشد. اما نام
> عصيان تو دليري نبود.دنيا كوتاه
> است و آدمي كوتاه تر. مجال آزمون و
> خطا اين همه نيست.
>
> پسر نوح گفت :به اين درخت نگاه
> كن.به شاخه هايش. پيش از آنكه
> دستهاي درخت به نور برسند، پاهايش
> تاريكي را تجربه كرده اند . گاهي
> براي رسيدن به نور بايد از تاريكي
> عبور كرد. گاهي براي رسيدن به خدا
> بايد از پل گناه گذشت.
>
> من اينگونه به خدا رسيدم. راه من
> اما راه خوبي نيست
>  .راه تو زيباتر است ، راه تو مطمئن
> تر است.
>
> پسر نوح اين را گفت و رفت.دختر
> هابيل تا دور دستها تماشايش كرد و
> سالهاست كه منتظر است و سالهاست كه
> با خود ميگويد:آيا همسريش را
> سزاوار بودم!
>
> " برگرفته از كتاب من هشتمين آن
> هفت نفرم
>
>
>
>
>
>
>
> Découvrez les styles qui font sensation sur Yahoo! Québec
> Avatars
>
>
>
>
>
>     





No comments:

آرشیو مطالب