به هر بزمی، آتشی بر پاست درمحفلها
***********************
به هربزمی، آتشی بر پاست درمحفلها
به رخساره سیلی ، اما شعله ها در دلها
گرت فرزانه ای، گرت عاشقتراز مجنون
به رخساره ، ببین چه خون افتاد در دلها
ای باده نوشان هستی ساز و مستی ساز
چرخ گردون نمی چرخد ، با پلشتی هاوباطلها
ببین، سیلی خوران پا برهنه ی جگر سوزرا
كه این غافل شدن تاكی، از جانب ما غافلها
مهر به یكسر، حدیث عاشقی به سر داری
غافل شدن تا چند ،از درد سبكباران ساحلها
مهرداد عسكری بهبهانی
5/7/89
(مهر)
No comments:
Post a Comment