salamavalan shoma sare piazin ya tahe piaz ke nazar midin..mikhain begin 4 kellas savad darin ke ghafiyeh va radifetoono be rokhe mellat mikeshi...ettefaghan soroodehashoon khaili jalebeh be khatere eenkeh har chi delesh khasteh goftehage sargozashte khaili az shoaraye bozorg ro ham bekhuni ba makhelefataye avamanehee hamchoon shoma rooberoo shodan....baba ma be ki begim ghafyeh nemeekhaim...radif nemeekhaim..zibayee jomleh bandi va gerameri nemeekhaim...eena ham age mese baghyeh migoftan ke mishodan hamoona ya zire sayeh oona...have a nice time
On 11/29/07, royaye bidar <royayebidar786@gmail.com > wrote:من چندبار میل زدم ولی ظاهرن انچه بر سنگ فرو نرود حضرت میخ است.دوستاننوشته های خانم ناوک فاقد اصول زیبایی شناسی شعر و ویژه گی های ژنریکی هستند.من نمیدونم چرا شما اصرار دارید اینها را به جای شعر قالب وغالب کنیدکدام تصویر در این نوشته ها شکل گرفته ویا کدام خوشه تصاویر را دنبال کنیم.هذیان گویی هایی که سعی دارند گذشته تاریک یک نفر را لاپوشونی بکنند.تورا خدا حداقل به این زیبا خانم بگید مطالعه در باب انواع ادبی بفرمایند وبعد به سرودن بپردازند.وگرنه با وقیح نگاری و اوردن چند کلمه فرنگی در نوشته که ادم شاعر نمیشود وشعر نمیگوید.توقعی که خانم ناوک از شعر دارند درست نیست.نوشته هاشون بیشتر اروغ زدن از سر سیری با ابگوشتی دبش میباشد.ببخشید انورها که ابگوشت پیدا نمیشود بگوییم پیتزا قشنگترهOn 11/26/07, ziba nobary <zibanawak@googlemail.com > wrote:
دوستان متن و نوشته ای دیگر از کتاب عادتی؟! عادتی؟! عادتی ؟! را به شما تقدیم می کنم
فکر می کنم به اندازه کافی متن ساده و قابل فهم باشد بخصوص برای بعضی از دوستان یا خوانندگانی مانند مندلی خان که مدعی اند که این متن ها را نمی فهمند.
امروز می خواهم تنبلی کنم !
ساعت نزدیک 10 می شد و من هنوز در رختخوابم وول می خوردم
همه جای خانه نامرتب بود ، کاغذ های مختلف در روی میز کارم پراکنده!
آشپزخانه از ظرفهای نشسته و ریخته به هم انگیزه تازه ای برای نقاشی را بر می انگیختند
و پیغام گیر تلفن مرتب با چشمک خود یادآور 12 Message از اینور و آنور به من
می شدند.
اما من انگار قصد برخاستن نداشتم.
خوشحال بودم از پری برنامه ها، از تراکم ارتباطات و نزدیکی ها
و نیز شاد از خستگی خود که همه نشانگر زندگی و پویائی و حرکت بودند
ولی اینک وجودم درنگ و ایستایی و پازه ای * با بی حرکتی را طلب می کرد
سیر دریافت آن با ندایی از نهادم همراه شد که می خواند،
کم کن فشار شتاب را! آهسته ران ای ساربان!
بر آن باش که تمام لحظات و ذراتت پر از شادی و نشاط باشند!
وظیفه و رسالتی در کار نیست! اصل، وجود پرعشق و تمنای دل توست!
تنبلی کن! تنبلی! تنبلی کار زشت نیست، تنبلی کار زشت نیست!
چه راحت شده بودم با این ندای هماهنگ با خمیازه ها
و شلنگ تخته انداختن دست و پاهایم،
ساعتی بعد وقتی پیغام های تلفن ام را یکی پس از دیگری گوش می دادم
آنجا که صدای دوستم، رسته رسید که می گفت:
می آی بریم سونا امروز، دعوت من!
فریاد آری صمیمانه ام بود که همره تنبلی ام گشته بود تا با هم به الواطی بروند.
آخ ، لمیدن بر روی چوبهای داغ و فرو رفتن در سکوتی آرام
که تنها چیس و چیس های آب روی آتش
آن را به نرمی می شکست.
و بعد حوض آب سرد و شنیدن تاپ و توپهای قلبت!
آنگاه که بی حال و بی رمق روی تختی می افتی و نا نداری حتی شنوای کلامی باشی
و شیرین و دلنشین در خواب نازی فرو می روی.
وای که چه می چسبد این تنبلی، این لمیدن،
با این بی حالی و شلی و سستی و بی حرکتی.
بعد از مدتی و بعد از مدتی
چه بجا بود صدای رسته که مرا برای یک نوشیدنی و خوردن هله هوله ای فرا می خواند.
حال دیگر می توانستم حتی براحتی شنوای غیبت کردنها و چاخان پاخانها و جوکهای او باشم که گاه از خنده روده برم می ساختند.
و آنجا که صدایم در می آمد که بس است! دلم از خندیدن درد گرفت.
او باز ادامه می داد و می گفت:
مگه نگفتی خنده برای سلامتی خوبه! حتی کلاسهای خنده درمانی وجود داره.
امروز که مهمان منی برای کورس خنده حساب نمی کنم. اما دفعه دیگه باید بپردازی!
آری سخن رسته، تاَئیدی بود بر رهنمود های متخصصین پوست،
در دوری از استرس و فشار، خنده درمانی و در سرلوحهَ آن تنبلی
که چگونه بر شادابی پوست و باز شدن چروکهای صورت تاًثیر بسزائی دارند
و بر شادی من نیز همین طور!
بعد از روزی پر بار از آرامش و خنده و نشاط، به خانه بر می گردم
به خانه ای که بی شباهت به ویرانه ای نبود.
من بدون احساس گناه و شرم، بی آنکه خود را سرزنش کنم،
دست نوازشی بر در و دیوارهای خانه ام می کشم
و با نگاهی مهربان به آشپزخانه و میز کارم آرام می گویم:
امروز روز تنبلی بود! عزیزانم
فردا، اما روز شماست، روزی که با شور و عشق با شما خواهم بود.
Ziba 8.10.06 Hamburg
http://home.arcor.de/ziba-nawak
پازه : استراحت
--
--~--~---------~--~----~------------~-------~--~----~
اين نامه به دنبال عضو يت شمادرگروه كتابهاي رايگان فارسي برايتان ارسال شده است.
نامه هاي خودرا به اين آدرس براي گروه بفرستيد:
persiskiknigi@googlegroups.com
براي قطع اشتراك به اين آدرس نامه بفرستيد:
persiskiknigi-unsubscribe@googlegroups.com
توجه داشته باشيد كه از تاريخ 10 مه 2007ارسال نامه ها نياز به مديريت ندارد ولذا عده اي ممكن است برايتان هرزنامه يا نامه حاوي ويروس ارسال كنند.
لذا توصيه مي كنم براي پيشگيري از آسيب فقط فايل هاي پي دي اف را باز كنيد وبقيه فايلهاي دريافتي راحذف كنيد.
For more options, visit this group at http://groups.google.com/group/persiskiknigi?hl=en
برای کمک به تداوم کار ما نامه های گروه را براي دوستان كتابخوان خود بفرستید
(forward)
واز آنها بخواهید که در گروه عضو شوند.
آدرس وبلاگ:
http://persianbooks2.blogspot.com
گروه اطلاع رسانی وبلاگ:
http://groups.google.com/group/persiskiknigi
-~----------~----~----~----~------~----~------~--~---