دوستان شعری دیگر از کتاب عادتی؟! عادتی؟! عادتی ؟! را به شما تقدیم می کنم
ازدواج، دیگر هرگز !
در مجلس بزمی آرام نشسته بودم که بانویی پیش من آمد
و پرسید: آیا تنها زندگی می کنم؟
به فوریت منظور او را دریافتم و در جواب گفتم: قصد خواستگاری دارید؟
با لبخند تائید آمیزی سری تکان داد.
بی تأخیر بدو گفتم: به هر آن کس که واسطۀ او هستی، پیغام رسان دوستی و پیوند آری، ازدواج هرگز! بفرما این هم شمارۀ تلفن من!
کنار دستی او متعجب پرسید: آخر چرا هرگز؟ و چنین محکم!
تو گوئی که سال ها انتظار این پرسش را داشتم
تا آتش فشان درونم را در قالب کلمات به بیرون پرتاب سازم
تا شاید آتش خشم و نفرت مرا با جاری شدن خویش کمی فرو نشاند.
پرسیدی چرا هرگز؟ gute Frage! gute Frage! (*)
من ازدواج را نشانه ای از جهالت بشر می دانم
که حاصل این جهالت قربانیان بی شماری در طول تاریخ بوده اند
و بسی خوش حالم که دورۀ این جهالت را در حال سپری شدن می بینم.
چه نیکو! طلاق ها روز به روز افزایش می یابند
و خانواده ها دیگر ثبات و استواری کاذب گذشته ها را ندارند.
ترس زن از مرد ، و ترس مرد از زن رو به خاموشی می رود.
قید و بندها گسسته می گردند
و اسیرانی که در توّهم رفت و بازگشت با لباس سفید عروسی و کفن سفید بودند،
آگاه تر و آزادتر می گردند و پاهای خود را از زنجیرهای پای بندی ها رها می سازند.
چرا باید با دست های خودم، پاهایم را ببندم تا پای بند شوم؟
نه، نمی خواهم، (**) Plem-Plem
پاهای ما را برای چه می بندید؟ ای دروغ گویان !
برای کانون گرم خانواده ؟!!!
به چند بچۀ فدائی آرزوها و هوس های خود راضی می شوید
تا میخ های محکم خود را برای ثبات چند روز بیشتر کانون به اصطلاح گرم !!! بکوبید؟
به چند بچه؟
پای بند و در قید و بند به چه شوم؟
به این که خدا یکی! زن یکی! خدا یکی! مرد یکی؟ Plem-Plem
به این که عشق و محبتم را منحصر به کانون بستۀ چند نفر خانواده نمایم
و نه بیشتر، و فراتر رفتن از آن را سرکوب نمایم.
نه! نه! بس است دیگر دورۀ سرکوب ها و اسارت ها!
بس است دیگر در قید و بند و زنجیرهای اخلاقی و عرفی و مذهبی بودن!
و بس است دیگر برای عشق حد و مرز کشیدن!
نه! نه! نه! من آزادی خود را به هیچ بهایی نخواهم فروخت.
و گر در یک دست من ماه را و در دست دیگرم خورشید را بگذارند،
باز هم به پای معامله نخواهم رفت
و آزادی ام را حتّا با خدا هم عوض نخواهم کرد. حتّا با خودِ خدا!
اینجا بود که مردی از آن طرف مجلس صدای خود را بلند کرد و گفت:
هی! تو، پس چه فرقی است بین ما و حیوانات؟
گر تو دم از آزادی می زنی، پس حیوانات که از ما آزادترند؟
نگاهی به او انداختم و پاسخ دادم: آه، آه، چه زیبا گفتی دوست عزیز،
که حیوانات آزادترند و بگذار بگویم و شاید بسی بسی بالاتر و والاتر از ما.
بوقلمون گر خود ارضایی می کند، احساس شرم و گناه ندارد.
شامپانزه ها گر هم جنس بازی می کنند، از بالای دره ها به پایین پرتاب نمی شوند.
مرغ اگر با پسر جوان خود جفت گیری می کند، سنگسار نمی شود.
و خروس گر با دختر خود لقاح می کند، به قتل نمی رسد.
ماده گاو، گر مردِ خود با ماده دیگری می بیند، حسادت نمی کند.
و قوها و قو ها، عشق بازی خود را در خفا نمی کنند.
آری حیوانات شرم و حیا ندارند و از عریان بودن خود خجالتی ندارند!
حیوانات ازدواج و طلاق ندارند و برای با هم بودن و نبودن، قوانین و قیودی ندارند.
و برای حق انتخاب زوج خود و نیز جدایی از آنها سال ها مبارزه ای ندارند،
و سوختن و ساختن ها را نمی شناسند.
آری! دوست عزیز!
هر چند نام من یک انسان است،
اما باورم داشته باش که به آزادی حیوانات غبطه می خورم
و گاه آرزو می کنم:
ای کاش من هم یک حیوان بودم!
Ziba Hamburg 13.11.05
http://home.arcor.de/ziba-nawak
سؤال خوبی = (*)gute Frage
دیوانگی، حماقت = (**) Plem-Plem
--~--~---------~--~----~------------~-------~--~----~
اين نامه به دنبال عضو يت شمادرگروه كتابهاي رايگان فارسي برايتان ارسال شده است.
نامه هاي خودرا به اين آدرس براي گروه بفرستيد:
persiskiknigi@googlegroups.com
براي قطع اشتراك به اين آدرس نامه بفرستيد:
persiskiknigi-unsubscribe@googlegroups.com
توجه داشته باشيد كه از تاريخ 10 مه 2007ارسال نامه ها نياز به مديريت ندارد ولذا عده اي ممكن است برايتان هرزنامه يا نامه حاوي ويروس ارسال كنند.
لذا توصيه مي كنم براي پيشگيري از آسيب فقط فايل هاي پي دي اف را باز كنيد وبقيه فايلهاي دريافتي راحذف كنيد.
For more options, visit this group at http://groups.google.com/group/persiskiknigi?hl=en
برای کمک به تداوم کار ما نامه های گروه را براي دوستان كتابخوان خود بفرستید
(forward)
واز آنها بخواهید که در گروه عضو شوند.
آدرس وبلاگ:
http://persianbooks2.blogspot.com
گروه اطلاع رسانی وبلاگ:
http://groups.google.com/group/persiskiknigi
-~----------~----~----~----~------~----~------~--~---
No comments:
Post a Comment