آقای بازجو! نمی دانم نامت چیست. حسینی هستی یا مرتضوی یا احمدی یا هر نام دیگری که انتخاب کرده ای تا مردم نشناسندت. نمی دانم تا به حال چه کارهایی کرده ای و از چه کسانی بازجویی کردی، اما این یکی را مواظب باش. سعید حجاریان را می گویم. دوستانم می گویند او را کتک زده اید و تحت فشار شدید گذاشتید. دلتان می آید؟ به بچه ها می گفتید حرف بزن، حرف بزن و هر چه می دانی بگو. به سعید چه گفتید؟ از سعید چگونه خواستید حرف بزند؟ سعید که نمی تواند حرف بزند. او را دیده ام، وقتی می خواهد حرف بزند باید تمام بدن رنجور و بیمارش را متمرکز کند تا کلمه ای حرف بزند، به او نگوئید حرف بزن، او نمی تواند حرف بزند. او زمانی که می توانست هم حرف نمی زد، او بیرون از زندان هم وقتی دوستانش را می دید به زحمت حرف می زد، حالا انتظار داری چه بگوید؟ اوئی که زبانش در دهان سنگینی می کند و به زور هم نمی تواند کلمه ای سخن بگوید. دستت را گذاشته ای روی شانه رنجورش و بدن ضعیفش را فشار می دهی و می گویی: " بگو که می خواستید انقلاب سبز کنید، بگو...." و دست دیگر را مشت می کنی که به صورتش بکوبی، دستت را بکش کنار. او نمی تواند حرف بزند. رفته بودم پیش سعید حجاریان، زمانی که در شورای شهر بود، با دهها عمل جراحی سرپایش آورده بودند و هنوز صورتش و دستش به اراده خودش نبود. بزحمت گفت: " سید، مطلبت ات را خواندم و خندیدم. خیلی وقت بود نخندیده بودم" و من از سوئی خوشحال شدم که توانسته ام خنده ای را به دل رنجور سعید هدیه کنم و از سوی دیگر غمگین بودم که نکند با تکان همین خنده درد پیچیده باشد در تنش. تنی که بیمار آزادی و زخمی آگاهی شده بود. آقای بازجو! حالا ایستاده ای و کاغذی را که بالای آن نوشته النجاه فی الصدق گذاشتی روبروی سعید و سووالی نوشته ای که " کلیه ارتباطاتت را با عوامل آمریکایی بنویس" و با تحکم به او می گوئی: " ما همه چیز رو می دونیم آقا سعید! بدجوری گیر افتادی، مگر فقط ساعت پنج صبح صدات کنن برای اعدام ببرنت، بنویس که با آمریکایی ها رابطه داشتی..." اما برادر من! آقای حسینی! آقای احمدی! هر کسی که هستی، سعید که نمی تواند بنویسد، او یک کلمه می خواهد بنویسد تمام وجودش پر درد می شود، چگونه بنویسد. زمانی می توانست بنویسد و با هر کلمه اش کشور را تکان دهد، اما دستش را از او گرفتید، زبانش را از او گرفتید، تبدیلش کردید به یک جسد متحرک، دیگر رهایش کن برادر. کتابش تازه منتشر شده بود. پیش از آنکه از اتاق بیرون بروم، خم شدم که رویش را ببوسم و بروم، با همان زبان ناگویایش گفت " بیا" و یک کتاب را داد به من. صفحه اولش را باز کرد و با زحمت چیزی نوشت، امضایی، خطوطی درهم. تازه چند ماهی بود از بیمارستان بیرون آمده بود. وقتی که تیر خورد شریعتمداری چنان مقاله ای نوشت در مدح سعید گوئی که اسرائیلی ها ترورش کرده اند و دارودسته شریعتمداری پشت صحنه ترور نیستند. برادر بازجو! آیا شریعتمداری امروز با تو توافق نکرده که چگونه بازجویی کنی، چهره ات را نمی بینم، خودت نیستی. می دانم که آدمی مثل حجاریان را دست هرکسی نمی دهند و بازجوتر از حسین شین چه کسی است. اما لابد خود شریعتمداری هم می داند که سعید نمی تواند بنویسد. می دانم که اگر زیر شکنجه هم بود و تن نازنین اش سالم بود باز هم نمی توانست بنویسد، ولی با این تن رنجور و دست ناتوان چگونه بنویسد؟ آقای بازجو! آقای حسینی! آقای شریعتمداری! هر کسی که هستی. دستت را می گذاری زیر چانه سعید و فشار می دهی و می گوئی " تمام سوابق ات را بنویس" کدام سابقه را می خواهی؟ از کجای سعید حجاریان خبر نداری؟ از قدیمی ها بپرس و به او بیش از این فشار نیاور. او همان است که زمانی سیستم امنیتی کشور را ساخت و آنگاه که به بلوغ سیاسی اش رسید، تئوریسین اصلاحات و جامعه مدنی شد و چنان تحولی در ذهن و زبان ایرانیان ایجاد کرد که دشمنان مردم وقتی خواستند اصلاحات را ریشه کن کنند، یک راه مشخص پیدا کردند. شلیک به مغز سعید حجاریان. حالا تو چه می خواهی و از چه خبر نداری؟ اگر سابقه قبل از اصلاحاتش را می خواهی، برو آرشیو وزارت اطلاعات را ببین، اگر سابقه بعد از اصلاحاتش را می خواهی کتابهایش را بخوان، اگر می خواهی ببینی در خارج از کشور با چه کسانی تماس گرفته مطمئن باش جز فهرستی طولانی از پزشکانی که بدن رنجور حجاریان را عمل کردند، کسی را پیدا نمی کنی. دنبال چه می گردی؟ آقای بازجو! او همان فرزند انقلاب است که یک بار خورده شده. شما از یک جسد هم نمی توانید بگذرید؟ می بینمت که روبروی ویلچر سعید ایستاده ای و به پیشانی اش نگاه می کنی و آرزو می کنی کاش گلوله سعید عسگر به پیشانی سعید خورده بود و فکر می کنی کاش می توانستی آن جمجمه را بشکافی و ببینی در فکرش چه می گذرد و چگونه است که مغزش با وجود بدن رنجور و زخمی اش مثل ساعت کار می کند. با لگد هلش می دهی به عقب، او با گردنی خم شده نگاهت می کند. می خواهد بگوید، برادر من! دنبال ستاد ضدکودتا نگرد، تهران ستاد ضد کودتاست، همه کشور ستاد ضد کودتاست. مرکز جنگ روانی همه خانه های همه شهرهای کشور است. اگر دنبال رهبران جنبش می گردی باید یکی یکی مردم را بیاوری به زندان. زندان هایت جا ندارد. لب های سعید به آرامی تکان می خورد. به چیزی میان خنده و درد باز می شود. برادر من! آقای بازجو! سعید حجاریان را یک بار کشته اید، یک بار تمام تنش را از کار انداختید، یک بار تمام وجودش را از یک ملت گرفتید، دیگر چه می خواهید؟ او نمی تواند بنویسد، دستش را آزار نده، کتکش نزن. او فرزند این ملت است. او نمی تواند به چیزی اعتراف کند، چه کسی باور می کند مردی که از یک پله نمی تواند براحتی بالا برود، در مقابل مامورانی که جلوی دوربین های تمام جهان معمولی ترین مردمان را وحشیانه می زنند، مقاومت کرده باشد. اصلا مقاومت یعنی چه؟ برای کسی که بدنش بطور طبیعی دائما در حال درد کشیدن است، رنجی بیش از این چه معنا دارد؟ قدرتتان همین است؟ تمام شکوه و اقتداری که کسب کرده اید با کتک زدن سعید حجاریان به دست آمده؟ منظورتان از مهرورزی همین بود؟ منظورتان از استفاده از نخبگان همین است؟ منظورتان از مدیریت جهانی همین است؟ آقای بازجو! بس کن! از سلول 216 بیا بیرون و بگو که نمی توانی با ننگ شکنجه دادن یک جسد بی تحرک زندگی کنی. سالها بعد یک روز نوه ات از تو خواهد پرسید که چرا نام این خیابان سعید حجاریان است؟ و از پدربزرگ که همواره خودش را یکی از کارکنان دادگاه معرفی کرده خواهد پرسید سعید حجاریان کیست؟ و تو خوب می دانی سعید حجاریان کیست. حالا دوباره نگاه کن، به خودت، به آنها که بازجویی شان می کنی و وقتی چکمه ات را بالا می بری تا توی صورت یکی از مردان بزرگ این کشور بزنی، حداقل پایت کمی بلرزد. آدمی که پایش نمی لرزد، چیزی به نام آدم بودن در قلبش مرده است، بدون قلب چگونه می خواهی به زندگی ادامه بدهی؟
بهترین راه شکست سرکوبگران نا امن کردن فضا برای آنهاست؛ به همین خاطر همه باید سعی کنیم سلاح هایمان را حتما به همراه داشته باشیم. اجازه بدهید یک نکته را روشن کنم؛ سلاح جنبش ما سنگ و قمه نیست، کوکتل مولوتوف و یا هر چیزی که انفجاری و آتش زا باشد، نیست. سلاح ما همین دوربین هایی معمولیست که هر کداممان بدست خواهیم داشت تا صحنه های جنایت و آدمکشی کودتاگران را ثبت کنیم. برخلاف تصور سرکوبگران، لباس شخصی بودن، استتار و همرنگ شدن با جماعتٍ معترض، نه تنها آنها را ایمن نخواهد ساخت بلکه بسیار بیشتر از آنچه که فکرش را بکنند آنها را در برابر سیل خروشان ملت آسیب پذیر خواهد کرد. بیاید تکلیف این جنایت کاران را و آینده ای که در انتظارشان خواهد بود را از همین حالا برایشان مشخص کنیم، بیاید پرونده سازی برای لباس شخصی ها و کسانی که مردم را به خاک و خون میکشند را از همین حالا آغاز کنیم. شناسایی قاتلان از طریق تهیه عکس و فیلم از صحنه جنایتشان دیر یا زود آنها را در دام عدالت گرفتار خواهد کرد. ما خوب می دانیم که دولت آینده دولت قانون خواهد بود و برای اجرای عدالت و محاکمه این ناجوانمردان مزدور به مدارک مستند نیاز خواهد بود. بدانیم که هیچ کاری بهتر از این نیست که سرکوبگری و ددمنشی احتمالی مزدوران را با عکس و فیلم مستند کنیم. مطمئن باشید که اين افراد هم همسایه و خانواده دارند و مجبورند در بین همین مردم زندگی کنند. ما می توانیم با یک حرکت هماهنگ و آرام و در عین حال اصولی پدیده لباس شخصی ها را از ریشه برکنیم، ما می توانیم تصاویر آنها در همه جا از طریق اینترنت منتشر کنیم و زندگیشان را نا أمن کنیم. لباس شخصی ها سرنوشت افسران نازی آلمان را پس از جنگ جهانی دوم بیاد بیآورند. شما ای قاتلان! بدانید که هیچ نیازی نیست که جنگی پایان پذیرد یا دولتی از بن کنده شود تا شما مجبور به فرار از دست عدالت شوید. بدانید که چشم های تیزبین مردم این بار هر حرکت جنایتکارانه شما را ثبت و ضبط خواهند کرد.
جناب آقای محمود احمدی نژاد انتصاب مجدد شما را به ریاست جمهوری اسلامی ایران پیشاپیش تبریک می گویم، اگر چه چند صباحی عده ای اراذل و اوباش و قریب 5 میلیون خس و خاشاک در خیابان های پایتخت خواب را از چشمان بعضی ربودند و شبها تکبیرشان چرت برخی را پاره کرد، اما شنبه برهان قاطع و حجت بالغه ای بر من نازل شد که به حقانیت شما و درستی راهتان ایمان آوردم، مردان غیور شما شیشه های دفتر مرا شکستند! و از شنبه تا امروز از پنجره دفتر که به بیرون نگاه می کنم در دستان آنهابرهان قاطعی می بینم که جای شک و شبهه نمی گذارد! ملت، دلیل، منطق و برهان شما را در خیابان ها دیده و می بیند! هر کس منکر قدرت استدلال شما باشد کور است! من به چشم خویش دیدم که چگونه منطق استوار شما بر فرق جوانان گمراه فرود میآمد و با ضربتی آنان را مجاب و منقاد می ساخت، ندای "آزادی مطلق" شما را از حلقوم "ندای صابری" شنیدم و باز به حقانیت دین و سیره شما اعتقاد پیدا کردم! کجایند آن 5 میلیون خس و خاشاک که با دهان بسته خیابان های تهران را می پیمودند؟ بیایند و ببینند که دلاوران احمدی نژاد چه شجاعانه باطوم به دست شهر را به زیر چکمه دارند و "هل من مبارز" میطلبند. من به ضرس قاطع می گویم، اگر 70 میلیون خس و خاشاک هم باشند، شما (اعجوبه هزاره سوم) با 70 هزار نفر بر آنها حکومت خواهید کرد (البته با امدادهای غیبی و برهان قاطع!). چه بسا گروه اندکی که بر گروه کثیری چیره شوند( البته به اذن بهضی ها نه خدا). السلام علی من اتبع الهدی، دکتر مهدی خزعلی، 2/4/1388
از این پس باز خندیدن، حرام اسـت به گلزاران خرامیدن، حرام اســـــــت تماشـــــای طلوع از بام خانـــــــــه مه و خورشید را دیدن، حرام اســـت نشستـــــن، ایستـــادن، راه رفتـن سکوت و گفت و بشنیدن حرام است نه قمــــری، نی کبوتر، نی قنــاری پرنده! دانه برچیدن، حرام اســـــــت شکستنــد و بریــــدند و ببستنــــد شهیدان را ببوسیدن، حرام اســــت به نام حـــــــق، خدا را سر بریدنـد خدا را حلق ببریدن، حرام اســـــــت نـــه اینجا نینـــــــوا بود و نه غـــزه ولی با شمر جنگیدن، حرام اســــت به نــــــــــوزادان بی مادر بگوییـــد در این گهواره خوابیدن، حرام اســت به اســـــــم قائـم آل محمد (عج) جنایت را پسندیدن، حرام اســـــــت علــی جانــم! به نام پـــاک زهــرا جوان شیعه بدریدن، حرام اســــــت به جــز دیــروز و امـروز و همـه روز ز رأی خلق دزدیدن، حرام اســـــــت صداسیما نجس شد چون خنــازیر از این پس جام جم دیدن حرام است به جـــــــز دور سر محمـــود ملـت ز هر جا هاله تابیدن، حرام اســــــت مراجع با تقیــــــه، چشم بستنـــد برای کور، جنگیدن، حرام اســــــــت بجز حکم ولایت حکم چون نیست جز آقا را پرستیدن، حرام اســــــــت اگر چه جنتـــــــــــی باشد نگهبان در دوزخ بپاییدن، حرام اســـــــــــــت گروهی خبرگــــان و رو به قبله اند برای مرده، جنبیدن، حرام اســــــت از آن بالا به مجلـــــس حکم دادند (اگر چه فحش دادن، حرام اســـت) "تمام فعــــــــل های اخــــــتیاری به جز در مملکت ریدن حرام اســت"
جهان با دیدن شما به قدرت رفتار غیر خشونت آمیز پی برد.. زمانی که با آرامش در مقابل ترس نشسته بودبد، ما صدای غرش شما را از میان سکوتتان شنیدیم و آن را در چشمانتان دیدیم. شجاعت شما ما را تحت تاثیر قرار داده است و فداکاری تان الهام بخش مان است.من از اینکه زنده ام تا شاهد این جنبش باشم، احساس خوشبختی می کنم. دعا ها, عشق و حمایتم را بسویتان می فرستم. جون بائز (http://www.joanbaez .com/) رئیس محترم سازمان صداوسیما با سلام عملكرد صداوسیما در چگونگی انعكاس موج عظیم اعتراضات آرام مردم در سطح كشور بهخصوص مردم شریف و قهرمان تهران پس از انتخابات بینظیر 22 خردادماه هر بیننده و شنونده منصف و علاقهمند به امام و نظام جمهوری اسلامی را به تحیر واداشت آیا آنچه كه مردم شریف ایران در این چند روز خواستار آن بوده و هستند جزو احقاق حق و صیانت از آرای خود بوده است. عدم اطلاعرسانی مناسب از خواست واقعی ملت و انتشار اخبار تجمعات آرام میلیونی بهخصوص در روز دوشنبه 25 خردادماه كه همگان آن را با راهپیمایی ایام انقلاب مقایسه نموده و حتی قابل قیاس با راهپیماییهای مرسوم 22 بهمن نبوده با رسالت رسانه ملی سازگار است؟ آیا ضرب و شتم و كشتار مردم بیگناه كه غالبا توسط نیروهای لباس شخصی انجام میشود و انعكاس وارونه آن در صداوسیما جزو رسالت رسانه ملی است؟ آیا حمله به كوی دانشگاه توسط لباس شخصیها كه نمایندگان مجلس و مراجع رسمی و حتی مقام معظم رهبری نیز بر آن تعریض داشتهاند و نسبت دادن این خشونتها به انبوه جمعیت معترض به نتیجه انتخابات و تشبیه آنها به منافقین سالهای 60 جزو رسالت رسانه ملی است؟ آیا نسبت دادن آتشسوزیها و آتشزدن مساجد و تخریب اموال ملت كه حسب اطلاعات واصله غالبا از سوی لباس شخصیهاست و البته ممكن است بعضا تعدادی عناصر نفوذی هم سوءاستفاده كنند جزو رسالت رسانه ملی است؟ آیا مردمی كه اللهاكبرهای شبانه سر میدهند مسجد آتش میزنند؟ آیا این صداوسیما همان صداوسیمایی است كه حسب فرمایش امام باید كارخانه آدمسازی باشد؟ آیا نمایش اینگونهای اعتراضات مردمی به نوعی تطهیر منافقین سالهای 60 نخواهد شد. شماهیچگاه فراموش نكنید اكثریت قاطع كسانی كه اكنون نسبت به روند برگزاری انتخابات معترض هستند و خواستار ابطال ان می باشند همان كسانی هستند كه سالها برای استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران مبارزه كرده و در كنار دیگر نیروهای انقلابی در راستای پیشبرداهداف بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران حركت كرده اند .. شما در حالی به مقایسه معترضان به روند فعلی با بنی صدر و منافقین می پردازید كه این افراد خوداز مخالفان بنی صدر و منافقین بوده اند . امروز كسانی كه نسبت به روند فعلی معترضند ، معتقد و پایبند به نظام جمهوری اسلامی هستند درحالی كه بنی صدر و منافقین از محالفان نظام و به دنبال براندازی ان بودند . معترضان امروز همان كسانی هستند كه پدران و یا فرزندانشان در مبارزه با منافقین و رژیم بعثی عراق به درجه شهادت و جانبازی نائل شده اند . بنابراین جای بسی تاسف است كه رسانه ملی به چنین مقایسه ای می پردازد و وفاداران به نظام جمهوری اسلامی را به عنوان مخالفان ان معرفی می كند. آیا عملكرد صداوسیما، بیاعتمادی مردم را به نظام جمهوری اسلامی افزایش نخواهد داد. نشان دادن صحنههای ضرب و شتم وحتی كشتار رقتانگیز جمعی از مردم دل اینجانب را به شدت آزرده كرده است و به گمان من در صورت عدم دخالت نیروهای لباس شخصی و انتظامی و فرضا نیروهای نفوذی و اغتشاشگر این صحنههای دلخراش بهوجود نمیآمد اما آیا انعكاس آن در صداوسیما و نسبت دادن آن به جمعیت میلیونی جزو رسالت رسانه ملی است. جناب آقای ضرغامی، به خوبی میدانید كه آنانی كه امروز از دولت آقای احمدینژاد حمایت میكنند كسانی هستند كه مروج اسلام تحجر و اسلام طالبانی هستند كه نقطه مقابل تفكر حضرت امام قرار دارند و مردمی كه معترض به نتایج انتخابات هستند به نتیجه انتخاباتی معترضند كه در یك فرایند مهندسی شده و تقلبهای فراوان، فردی را به عنوان رئیسجمهور آینده اعلام كرده است كه بتواند مجری تفكر متحجرانه و تفكر نشات گرفته از مكتب کسانی است که مخالف اندیشه های امام راحل بودند. جناب آقای ضرغامی عملكرد رسانه ملی قبل از انتخابات كه ترویج دروغگویی، هتك حرمت،اتهامزنی، استفاده نادرست از رسانه ملی برای یك كاندیداست جای بحث طولانی دارد كه در یك فرصت مقتضی باید به آن پرداخت. از شما به عنوان رئیس این رسانه ملی اكیدا میخواهم پیام این مردم عزیز و شریف را دریابید و رویكرد رسانه ملی را در چگونگی انعكاس اعتراضات آرام مردمی اصلاح نمایید و بیش از این مردم را برای كسب اطلاعات و اخبار به سمت رسانههای خارجی سوق ندهید. مهدی کروبی، 2 تیر 1388
چتم هاوس، موسسه سلطنتی امور بین الملل بریتانیا در گزارشی به تحلیل نتایج دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران بر مبنای آمار اعلام شده از سوی وزارت کشور پرداخته است. این گزارش به سرپرستی علی انصاری، مدیر مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه سنت اندروز و با همکاری دانیل برمن و توماس رینتول از همین مرکز تهیه شده است. این گزارش بر مبنای آمار استان به استان اعلام شده وزارت کشور در دو انتخابات اخیر ریاست جمهوری و آمار رسمی مرکز آمار ایران در سال 2006 تهیه شده است. گزارش این موسسه تحقیقاتی بریتانیا می گوید که در دو استان مازندران و یزد که از آنها به عنوان دو استان محافظه کار یاد کرده، درصد مشارکت مردم بیش از صد درصد گزارش شده است. در سطح استانی نیز هیچ ارتباطی میان افزایش مشارکت با چرخش آرا به سوی محمود احمدی نژاد دیده نمی شود که این مساله، تصور موجود مبنی بر پیروزی آقای احمدی نژاد با حضور گسترده اکثریت خاموش محافظه کار را با چالش مواجه می کند. طبق این گزارش، در یک سوم استان ها، نتایج رسمی اعلام شده نیازمند آن است که آقای احمدی نژاد نه تنها آرا تمام محافظه کاران دور قبل، بلکه آرا میانه روها و تمام رای دهندگان جدید را علاوه بر 44 درصد آرا رای دهندگان اصلاح طلبان را به دست آورده باشد. این گزارش می گوید در سال 2005، به مانند سال 2001 و سال 1997 کاندیداهای محافظه کار و به خصوص محمود احمدی نژاد آشکارا در مناطق روستایی فاقد محبوبیت بود. این که نواحی روستایی همواره به محافظه کاران رای می دهند، یک توهم است. این ادعا که امسال هم آقای احمدی نژاد بیشتر آرای مناطق روستایی را از آن خود کرد، بر خلاف این داده ها است. بی نظمی ها در میزان مشارکت آرا در دو استان میزان مشارکت فراتر از صد درصد است و در چهار استان نیز این میزان بالای نود درصد گزارش شده است. هیچ ارتباطی میان افزایش تعداد شرکت کنندگان و چرخش آرا به سمت آقای احمدی نژاد دیده نمی شود. در سال 2005 و در انتخابات آن دوره، شکافی میان میزان مشارکت دیده می شد. در هفت استان ایران میزان مشارکت زیر شصت درصد و در ده استان بالای هفتاد درصد بود. در سال 2009 تنها دو استان زیر زیر هفتاد درصد است و 24 استان دیگر بالای هشتاد درصد گزارش شد. با این آمار تفاوت های منطقه ای در میزان مشارکت دیگر دیده نمی شود. طبق گزاش چتم هاوس، ارتباط چشمگیری میان افزایش مشارکت مردم در انتخابات در یک استان و چرخش آرا به سمت آقای احمدی نژاد دیده نمی شود. فقدان این ارتباط باعث می شود تا این استدلال که آرا اکثریت محافظه کاران خاموش باعث پیروزی محمود احمدی نژاد شده، با مشکل رو به رو شود. این گزارش می گوید در مورد آمار اعلام شده نیز نگرانی هایی وجود دارد. در دو استان یزد و مازندران، نتایج اعلام شده نشان می دهد که آرا به صندوق ریخته شده در روز انتخابات، بیشتر از میزان واجدان شرایط است و در چهار استان میزان مشارکت بیش از نود درصد است. این گزارش می افزاید در کشوری که استفاده از رای مردگان مرسوم است، استفاده از شناسنامه متوفیان برای ریختن رای بیشتر به صندوق ها به صورت گسترده در جریان است. این امر مشکل ساز است اما غیر منتظره نیست. چنین مشکلی با احمدی نژاد شروع نشده است. رای احمدی نژاد از کجا آمد؟ گزارش چتم هاوس می گوید طبق آمار رسمی اعلام شده، آقای احمدی نژاد در این انتخابات سیزده میلیون رای بیشتر از دوره پیش به دست آورده است. با فرض اینکه او توانسته تمامی 11.5 میلیون رای سال 2005 خود را نگه دارد، این سیزده میلیون رای اضافی از سه منبع می تواند به دست آید. حدود 10.6 میلیون شهروندی که در سال 2005 رای ندادند اما در این انتخابات شرکت کردند. 6.2 میلیون نفری که در انتخابات دور پیش به رفسنجانی رای دادند. 10.4 میلیون نفری که در دور پیشین انتخابات به نامزدهای اصلاح طلب رای دادند. برای اینکه این آمار اعلام شده درست باشد، آقای احمدی نژاد باید تمام رای دهندگان جدید را به خود جذب می کرد، آرای هاشمی رفسنجانی را به خود اختصاص می داد و 44 درصد آرا رای دهندگان به اصلاح طلبان در دوره پیش را از آن خود می کرد. طبق گزارش چتم هاوس، این نکته حائز اهمیت است که در برخی از استان ها، مهدی کروبی، روحانی اصلاح طلب در سال 2005 رای بالایی به دست آورد و آمار اعلام شده دولتی حاکی از آن است که حامیان دور پیشین او این بار به او یا آنگونه که انتظار می رفت به میرحسین موسوی رای نداده اند و به آقای احمدی نژاد متمایل شده اند. برای بسیاری از اصلاح طلبان این وضعیت غیر محتمل است. مهدی کروبی یک اصلاح طلب شناخته شده و معروف است و دیدگاههایی بر خلاف آقای احمدی نژاد در مسایل سیاسی، فرهنگی، آزادی ها، مدیرین اقتصادی و سیاست خارجی دارد. آیا مناطق روستایی نشین از احمدی نژاد حمایت می کنند؟ اگرچه بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که قبل و پس از انتخابات اخیر آقای احمدی نژاد در مناطق روستایی محبوب و پرطرفدار بوده اما آمار انتخابات سال 2005 این امر را نشان نمی دهد. بلکه آمار انتخابات دور پیش نشان می دهد که آقای احمدی نژاد رای خود را در آن سال عمدتا از مناطق شهری و حومه شهری به دست آورد. طبق گزارش چتم هاوس، آمار نشان می دهد که بر خلاف آنچه رسانه های غربی می گویند روستانشینان، هوادار محمود احمدی نژاد نیستند. بسیاری از جمعیت روستایی ایران ترکیبی از اقلیت های قومی است. لرها، بلوچ ها، کردها و اعراب از جمله این اقوام هستند. این قومیت های ایرانی یا معمولا به نفع نامزدهای اصلاح طلب رای داده و یا به فردی از قوم خود رای داده اند. رای آنها در انتخاب خاتمی در سال 1997 و 2001 مهم بود و در سال 2005 نیز عمدتا به مهدی کروبی و مصطفی معین رای دادند. این گزارش می افزاید در این حال آمار سال 2009 نشاندهنده تغییر ناگهانی در این مساله است. این آمار نشان می دهد که آرا مهدی کروبی که در نواحی قومی پرطرفدار است از میان رفته و حتی در لرستان، زادگاه او آرا او از 440247 در سال 2005 به 44036 در سال 2009 رسیده است و 50.9 درصد آرا به سمت آقای احمدی نژاد چرخش یافته است و او 47.5 درصد آرا اصلاح طلبان در دور پیش را به خود اختصاص داده است. جناب آقای سید علی خامنه ای، نمیدانم با چه زبان و از کدامین ظلم و جنایتى با شما سخن بگویم که مشفقان و دلسوختگان ملت نگفته باشند؟ در نظام متمرکز و مطلقه ای که همه راهها منتهی به رأی و تصمیم شخصی شما گشته، نامههای ناصحانه متعددی در ارتباط با تقلب انتخاباتی وسرکوب خونین معترضین به جنابعالی نوشته شده که هیچکدام هم پاسخی دریافت نکردهاند. بنده نیز امیدی ندارم این نوشته از کانالهای کنترل شده ارتباطی بیت بگذرد و به رؤیت شما برسد، با این حال بنا به وظیفه ملی و دینی خود نکاتی را یادآور میشوم. در نظام ولایت مطلقه فقیه، شما و تئوریسینهای این تِز مدعی هستید مشروعیت خود را نه از آراء اکثریت مردم، بلکه ازپیوند به ولایت اهل بیت مطهر پیامبرمکرم اسلام میگیرید. سرسلسله ولایت و عرفان در مکتب تشیع امیرالمومنین علی(ع) است که دیدگاه سیاسی خود و معیارهای مطلوب حکومتی را در "عهدنامهای" که به "منشور حکومت اسلامی" شهرت یافته، تدوین کرده است. عهدنامهای که برای اداره سرزمین بزرگ مصر به "مالک اشتر" سپرده تا درماموریت خطیر خود به عدالت رفتار کند. بنابراین بر آن شدم عملکرد شما در وقایع خونبار اخیر را در عرضه به این منشور، که تبلور عصاره تجربیات حکومتی نخستین امام مکتب تشیع است، مورد ارزیابی و مقایسه قرار دهم. گرچه این نکات را بهتر از من میدانید، اما خواستم به مصداق:"فذکرفان الذکری تنفع المومنین"، هرچند خوشایند شما و چاپلوسان نباشد، هم یادآوری کرده باشم، و هم به کسانی که ولایت شما را از سنخ همان ولایت میدانند تفاوت زمین تا آسمان را به توفیق حق نشان دهم. الف – بدبینی ملت به رهبری جناب آقای خامنهای، میلیون ها ایرانی آزاده، به حق یا باطل، شما را در حوادث اخیر به خاطر حمایت بی دریغتان از رئیس جمهور و تقلب آشکارانتخاباتی همکاران او، عامل اصلی تشنجات و کشتارها میدانند وسیاستهای یک طرفه و استبدادی شما را محکوم و عدالت و صلاحیت رهبریتان را انکارمی کنند. جنابعالی مسلماً چنین قضاوتی را بر نمیتابید، اما مدعی پیروی از کسی هستید که (در همان عهدنامه) فرمود: اگر ملت برتو گمان ستمگری بَرَد( حکم ترا ظالمانه بشمارد)، عذر خویش را با شفافیت تمام برای آنها بیان کن و بدگمانی مردم را با دلائل روشن از خود دور ساز. مسلماً در این (تمکین به حقوق و حاکمیت مردم) ریاضتی است که باید بر خود دهی، و رفاقتی است با مردم، و رسیدنی است به آرمانت که باید برپاداشتن مردم در راه حق باشد (بند ۱۳۰ عهدنامه). اما شما جز تأیید شتابزده صحّت انتخابات پیش از زمان قانونی آن و مردود شمردن ادعای مخالفین بر تقلب درامانت ِ آراء، نه تنها هیچ دلیل و منطقی جز پافشاری بر درستی و "شیرینی"! آن ارائه ندادید، بلکه نیروهای سرکوب تحت فرمانتان را از "تلخی" عواقب کشتار منع نکردید. در حالی که باید به جای تهدید و توبیخ، با عدالت و انصاف و عذرخواهی ازملت، آنها را آموزش و رشد میدادید. با وجود بسته شدن خبرگذاریها و همه امکانات و ابزار رسانهای ِ قابل کنترل، برای بی خبر نگه داشتن تودههای مردم از سرکوب سازمان یافته حاکمیت، به نظر نمیرسد برای شما محدودیتی برای آگاهی ازعوارض این قلع و قمع باشد. آیا هرگز گزارش و عکسی ازشهدا و مجروحین وقایع اخیر را به سمع و نظر شما رسانده اند؟ آیا میدانید نزد خدا و خلقش، به عنوان تصمیم گیرنده اصلی و مسئول مستقیم آنها پاسخگوی در دنیا و آخرت هستید؟ از دو حال خارج نیست؛ یا می دانید، یا نمی دانید. این سئوال را رهبر سلف شما در آستانه انقلاب از شاه کرد. آیا به یاد نمیآورید!؟ اختلاف میان مقام رهبری و ملت، امری بسیار طبیعی و عادی در سایر کشورهاست، در نظام ولایت فقیه، همواره این مردم هستند که صغیر و مهجور و محتاج سرپرستی هستند و حق همیشه با رهبری است و نظر او "فصل الخطاب" و "حکم حکومتی"اش حذف کننده هرحرکت فکری است. اما در همان "عهدنامه"، در تنازع احتمالی رهبر با ملت (مشابه چنین حوادثی)، تصریح شده است طرفین موظفند به کتاب و سنت (قانون) مراجعه نمایند ورهبری هیچ حق ویژه ای بر دیگران ندارد (بندهای ۶۳ تا ۶۵). جناب آقای خامنهای، اینک متاسفانه میان شما و بخش عظیمی از ملت اختلاف و فاصلهای عمیق افتاده است که در صورت لجاجت و بیاعتنائی به حقوق مردم، میرود خدای ناکرده به جنگی داخلی و برادرکشی منتهی شود آثار چنین فتنهای که تا ابد بر پیشانی عاملان آن باقی می ماند، نام نیکوئی از شما باقی نمیگذارد. توجه تان را به تصویر زشتى ازاین اوضاع در فرازی دیگر ازعهدنامه جلب میکنم: اگر ملت بر رهبری چیره گردد (نظام مدیریت گسسته شود) یا رهبری به ملت ستم کند، در این هنگام اختلاف کلمه پدید میآید و نشانههای زورگوئی قدرت آشکار میگردد، فریب کاریهای دینی زیاد میشود ، عمل به سنتهای نیکو متروک می ماند، هر کس به دلخواه عمل میکند، احکام معطل میماند، دردها و بیماریهای(جسمی و روحی) مردم افزون میشود، هیچ کس از پایمال شدن حق بزرگ و رواج امور باطل بیمی به دل راه ندهد (بیتفاوتی مردم). در این هنگام نیکان بهخواری و بدکاران به عزّت میرسند(خطبه ۱۶۰). ب- انتقاد به رهبری جناب آقای خامنهای، علی(ع) که شما سالی را به یاد او نامگذاری کردید، در همان آغاز خلافت، صریحاً مردم را به حقگوئی (انتقاد) از خود و نظردهی (مشورت) دعوت و تأکید کرد: "من بالاتر از این نیستم که اشتباه نکنم، مگر آنکه خدا کفایتم کند" (خطبه ۲۱۶) و در متن عهدنامه معروف خود به مالک هشدار داد: باید نزدیکترین وزیرانت از نظرقرب مقام کسی باشد که بیشترین حرف تلخ حق را به تو میزند و آنگاه که عملی از تو سر میزند که خدا از اولیائش ناخوش دارد، کمترین یاری را به تو میرساند، … همکارانت را به جد بیاموز تا تو را ستایش و بیجهت تجلیل نکنند. (بند ۳۳) شما اگر در حوادث اخیر به جای دستگیری گسترده رهبران گروه های سیاسی و صاحب نظران دلسوزملک و ملت، از بیم واهی بهره برداری از نیروی خشم ملت، و اعتمادتان به تحلیلهای اطرافیانتان، طبق فراز زیر با آنان گفتگو و رایزنی میکردید، آیا به صلاح خودتان و ملک و ملت مظلوم نبود؟ تا آنجا که میتوانی با دانایان و حکیمان (کارشناسان) در تثبیت آنچه امور کشور را به اصلاح و مردم را به پا می دارد مذاکره کن. (بند ۴۰) رهبران فکری و سیاسی مردم که جای خود دارد، شما طبق این عهدنامه وظیفه دارید بخشی از اوقات هفته را به شنیدن نظریات کسانی که به شما انتقاد دارند، اختصاص دهید: باید قسمتی از اوقات خویش را به کسانی که مطالباتی ازخودت دارند اختصاص دهی و در مجلسی عمومی که نهایت تواضع را به خاطر خدا انجام می دهی، بدون حضورنیروهای نظامی، حراستی (امنیتی) و پلیس، شخصاً حضوریابی تا گویندگان (شاکیان) بدون لکنت زبان با تو سخن بگویند، که من از رسول خدا، نه یکبار، که به کرات شنیدم که میفرمود: هرگز نظامی را که حق ِ ضعیف بدون لکنت زبان از قوی ستانده نمیشود، نمی توان نظام مقدس (پاک و مبرای از عیب) شمرد… ( بندهای ۱۰۹ تا ۱۱۱) جناب آقای خامنهای، هواداران شما با کدام معیار، حکومتی را که مطالبه امانت درآراء انتخابات را با ضرب و شتم و ابزار قتاله پاسخ میدهند، نظام مقدس!! میشمارند؟ شما وقتی کارهای بزرگ را به اشخاص کوچک میسپارید، برای حفظ موقعیت خود از هیچ اقدامی فروگذاری نمیکنند. به راستی منطق شما درحمایت مستمر از آقای احمدی نژاد، که مملکت را با عملکردش در آستانه نابودی قرار داده، جز نزدیکی به افکار خودتان، آنچنان که در نماز جمعه گفتید، چیست؟ نمازی که فرصت استثائی خدائی بود تا جامعه را با قبول تقلب وقضاوت منصفانه خودتان به آرامش بیاورید. اما در "عهد نامه علی" آنگاه که ضوابط گزینش کارگزاران را: داشتن تجربه، حیاء، خانواده صالح، سابقه در اسلام پیشگام (نه متحجر)، اخلاق کریمانه، بی طمعی مالی، عاقبت اندیشی و … تبیین میکند به گونه دیگری توصیه شده است: کارگزارانت را پس ازآزمایش به کار بگمار، نه با تمایل شخصی و رأی فردی. که این شیوه ظلم است و خیانت (به ملت).. (بند ۷۲) ج- سرکوب مخالفین کشتارهای فجیعی که در برخورد با دانشجویان و یا در تظاهرات مسالمت آمیزخیابانی در حوادث اخیرتوسط نیروهای تحت فرمان مستقیم وغیر مستقیم شما رخ داده است، تماماً حکایت از عزم راسخ آن مقام در قلع و قمع مخالفینی میکند که جز تجدید انتخابات ِمهندسی شده درخواست دیگری ندارند. گویا فدا شدن هزاران نفر برای به کرسی نشاندن تصمیم رهبری و نادیده گرفتن میلیونها درخواست منطقی اهمیتی در نظام ولائی شما ندارد!؟ اگر از خاطر نبرده باشید،۵۶ سال قبل در بیدادگاه نظامی شاه، وقتی مرحوم طالقانی و سایر سران نهضت آزادی محاکمه میشدند، مهندس بازرگان پس از دریافت محکومیت ده ساله خود خطاب به تیمسار"قره باقی" رئیس دادگاه گفت: ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون وبه شیوه مسالمت آمیز با شما سخن میگوئیم. با محکوم کردن ما ملت خاموش نمی شود بلکه با زبان دیگری با شما سخن خواهد گفت. ده سال بعد حرکتهای چریکی درجنگلهای "سیاهکل" و عملیات مسلحانه شهری جایگزین مبارزات مسالمت آمیزپارلمانی شده بود. تشکیلات شما استثنا نیست و قوانین الهی شیخ و شاه نمیشناسد. شما این سختسری و قاطعیت را به نفع نظام ولائی میدانید، اما در فراز دیگری از منشور حکومتی على (ع) نظر دیگری عنوان شده است: ترا هشدار میدهم در باره خونها (جان مردم) و خون ریزی به ناحق. زیرا هیچ عاملی بیش از کشتاربه ناحق موجب بروز نابسامانیهای اجتماعی (نقمت) و پیآمدهای تخریبی عظیم و زوال و بریده شدن مدت (حکومت) نمیگردد …. مبادا پایه های سلطنت خویش با ریختن خون حرام تقویت کنی که چنین شیوهای نه تنها موجب تضعیف و سستی ارکان حکومت، بلکه زوال و انتقال آن (به نظامی دیگر) میشود. (بند ۱۴۱) جناب آقای خامنهای، شما که اجازه نمیدهید خبرنگاران داخلی و خارجی از صحنههائی که هوادارانتان آفریدهاند، فیلم و گزارشی تهیه کنند، آیا مستقل از فضا و فیلتری که پیرامونتان ایجاد کردهاند هرگز فرصت کردهاید نیم نگاهی به عکسها و فیلمهائی که جوانان جسور با موبایلهای خود از جنایتهای مأمورانتان گرفتهاند بیندازید؟ آیا حمله نیروهای سرکوبگر در لباس شخصی را که همچون گرگ به جان جوانان برومند وطن افتادند دیدهاید؟ مگر امام علی(ع) در همان عهدنامه هشدار نداده بود: مبادا، همچون درندگان به جان مردم افتاده و خورد نشان را غنیمت بشماری. آنها از دو حال خارج نیستند؛ یا برادر دینی تواند و یا همنوع تو (بند ۹ و ۱۰). البته شما در نماز جمعه با فرافکنی زیرکانهای مسئولیت این جنایت ها را به گردن "تروریست های نفوذی"! انداختید که در پوشش تظاهرات خیابانی ضربات تروریستی خود را وارد می کنند. عجبا، چگونه است که تروریست ها اهداف خود را همواره از میان دانشجویان معترض دانشگاهها و در میان مردم عادی انتخاب میکنند!؟ گفتید:"اینکه بروند دانشگاه و جوان دانشجوی مؤمن و حزب اللهی را آنهم با شعار رهبری مورد تهاجم قرار دهند دل انسان را واقعا خون می کند"! اگر چنین احساسی صادقانه است، چرا برای یکبار هم که شده دستور نمیفرمائید نیروهای انتظامی شما با نیروهای رسمى با لباس شخصی برخورد و آنها را دستگیر کنند؟ امام علی به مالک اشتر، با آنکه مطمئن ترین یاور او بود، در دفاع از حقوق مردم تازه مسلمان مصرو پرهیز او از اتخاذ شیوههای خشن در برخورد با مردم فرمود: اگر به خطا کسی را کشتی یا تازیانهات، یا شمشیرت، یا دستت در عقوبت از حدّ گذرانید، یا با مشت و بالاتر از آن، به ناخواسته مرتکب قتلی شدی، نباید گردن کشی و غرور قدرت تو مانع آید که خون بهای مقتول را به خانواده اش بپردازی. جناب آقای خامنهای، در نظام ولایتی شما خونبها که پیش کش! جنازه جوانان را هم به خانوادههاشان به راحتی تحویل نمیدهند تا بر آنان عزاداری کنند!؟ این است رأفت وعطوفت اسلامی ادعائی شما! شما با تحریک عواطف مذهبی نمازگزاران، بخش عظیمی از ملت را فریب خوردگان یا وابستگان به بیگانه شمرده و مرتکب ظلم عظیمی میشوید. شما ناله و نفرین مادران داغدار وفرزندان شکنجه شده آنان را نمیشنوید اما در نظام خداوند ِ سمیع و علیم ناله والدین "ندا"های مقتول بدون جواب نمیماند.. (بند۱۹) هیچ عاملی برای تغییر نعمتها (راحت و رفاه و امنیت و آزادی) در جامعه و شتاب گرفتن نقمت ها (نومیدی، اعتیاد، فساد، فحشاء و …) مؤثرتر از قدرت گرفتن یک حکومت بر پایه ظلم نیست. زیرا خداوند شنوای دعای شکنجه دیدگان و در کمین ستمگران است. د- شخصیت پرستی مشرکانه جناب آقای خامنهای، ملت ما در انقلاب سال ۵۷ ازطاغوت زمان که نماد طغیان استبدادی یک فرد بود، نجات یافت و به حاکمیت ملی رسید. اینک پس از ۳۱ سال، گرچه ظواهر و عناوین عوض شده، اما همچنان در بر همان پاشنه می گردد و اکثریت ملت درنظام ولایت مطلقه و شورای نگهبان و سایر نهادهای وابسته، از حاکمیت خود محرومند. شیوههای شخص پرستی و بت سازی مشرکانه از مقامات و تملق و چاپلوسی، سکه رایج زمانه است و بر خلاف امام علی که در طرد و دفع متملقین فرصتطلب از هیچ فرصتی دریغ نمیکرد، متأسفانه دیده نمیشود مقام رهبری ابراز برائتی از چنین چاپلوسانی کرده باشند. گویا این فراز زیر از عهدنامه به کلی فراموش شده است: هرگاه از اقتدارخویش احساس ابهت واوج خیال (در آسمان جاه و مقام) کردی، نگاهی به عظمت ملک خداوند بر بالای سرت بیفکن و قدرت او را برخویش، که فاقد آنی، در نظر بگیر. با چنین به خود نگریستنی سرکشی تو تسکین می یابد، تند و تیزی تو فرو میکاهد و عقل و خِردی که از توگریخته باز میگردد (بند۱۴). ر - عدالت پروری انتظار ملت از شما چیزی جز انصاف و عدالت و ترجیح حقوق ملت برتمایلات خودتان نیست، شادمانی شما نیز، آنچنان که در عهدنامه آمده است، نباید جز اجرای عدالت و جلب رفاه و رضایت مردم باشد. این سخن ِامامی است که یکسره از ولایت او داد سخن میدهید: بهترین مایه شادمانی رهبران باید بپا داشتن عدالت در شهرها وپدیدار شدن دوستی (طرفداری) ملت باشد و چنین دوستی حاصل نمیشود، مگربا خوشبینیشان و این نیزحاصل نمیشود جز با گردآمدنشان پیرامون مسئولین امور و سنگین نشمردن بار دولت آنها بردوش خود و ترک ِآرزوی سر آمدن دوران زمامداریشان (بند۵۸). جناب آقای خامنهای، پایان بخش نامه خود را مقدمه عهدنامه امام علی قرارمیدهم، مقدمهای که به هنگام اعزام مالک اشتر به سرزمین فراعنه، نوشته شده است: ای مالک، بدان که تو را به سرزمینی فرستادهام که پیش از تو دولتها دیده، برخی دادگر و برخی ستمگر. و مردم در کارهای تو به همان چشمی مینگرند که تو در کار رهبران پیش از خود مینگری ودرباره تو همان میگویند که درباره آنان میگوئی و نیکوکاران را از آنچه خدا بر زبان مردم جاری میسازد توان شناخت. میهن عزیز ما بیش از ۲۵ قرن است درسلطه سلسله سلاطینی، عموماً ستمکار زیسته است، زمان زیادی ندارید تا قضاوت بندگان خدارا عوض کنید. آریامهر!! آنگاه صدای انقلاب مردم را شنید که فریاد "مرگ برشاه" همه فضای شهر را پر کرده بود. به نصیحت امیرمؤمنان گوش دل بسپارید که فرمود: کفایت کار مردم به عهده تو قرار گرفته وخداوند ترا در رفتارت با ملت امتحان میکند. پس خود را در جنگ با خدا قرار مده که قدرتی در برابر انتقام او نداری و نیز بینیاز از عفو و رحمتش نیستی (بند۱۱). … و مااریدان اخالفکم الی ما انهیکم عنه ان ارید الاالاصلاح مااستطعت و ماتوفیقی الابالله علیه توکلت و الیه انیب (هود۸۸).
ما تو ساختمون خودمون دوازده خونواده ایم که اکثراً یا به میرحسین رأی دادن یا تو انتخابات شرکت نکردن. دو نفر خانم مسن هم هستن که احمدی نژادی بودن و یه روز قبل از انتخابات کم مونده بود خفه م بکنن! از چند شب قبل بعضی وقتا هر دو تاشون میان بالا پشت بوم و الله اکبر میگن. تعجب کردم و از یکیشون پرسیدم حاجی خانم شما دیگه چرا؟ الله اکبر مال ما کفاره! شما که کم مونده بود خفه م کنی سر احمدی نژاد. با شرمندگی گفت: پسرم تو خیابون باتوم خورده و صورتش آسیب دیده، واقعاً از این قوم ظالم متنفر شدم. ایکاش دستم میشکست و رأی نمیدادم. از اون یکی پرسیدم که جریان چیه و شنیدم که: مگه تو تلویزیونهای خارجی ندیدی که چطور با باتوم و مشت و لگد زن و بچه و ناموس مردمو لت و پار میکنن؟ خدا لعنتشون کنه انگار ابن ملجمن...
احساس میکنم دست خدا با این ملته. چقد انرژی میبرد اینهمه افشاگری بر علیه محمود کودتاچی اگه میخواستیم با کار فرهنگی-سیاسی مردمو آگاه کنیم! حالا اینا با دست خودشون آبروی نداشته خودشونو بیشتر و بیشتر از بین میبرن. خدا رو شکر میکنیم که دشمنان این ملت رو از احمقها خلق کرده و باز شکر میکنیم که میرحسین رو بعنوان ذخیره واسه این مردم مؤمن و فهمیده تا به امروز سالم نیگهش داشته. دیگه نیازی به کار فرهنگی نیستش. مردم عامی از خواص بهتر میفهمن چرا که از قلبشون تبعیت میکنن و امروز قلب یک ملت بزرگ برای میرحسین میطپه. مطمئنم تا دو هفته پیش فکرشم نمیکرد که قهرمان ملی ما میشه ولی امروز هست، چه بخواد و چه نخواد!
یکی از رزمندگان دفاع مقدس میگفت: وضعیت تدارکات و تسلیحات نیروهای صدام در جبهه ها بقدری عالی بود که ما فکر میکردیم ملت مرفهی هستند. ما لوبیا چیتی میخوردیم و آنها کنسرو گوشت فشرده اتریشی ، ما اونیفورم بسیار ارزان قیمتی داشتیم و آنها اورکت امریکایی و کره ای میپوشیدند، ما تیرهایمان را سهمیه ای شلیک میکردیم و آنها تا صبح انگشتشان را از ماشه کالیبر پنجاه برنمیداشتند. وقتی وارد خاک عراق میشدیم میفهمیدیم که چه مردم فلک زده ای هستند و از صنعت و فرهنگ بی بهره بودند. آن موقع معلوم میشد که رژیم پست صدام تمام درآمدهای نفتی را صرف تبدیل آن کشور به یک پادگان بزرگ کرده بود. در سالهای گذشته علیرغم افزایش درآمدهای نفتی، به جز توزیع پول در حدی که روستائیان را راضی نگه دارد ما شاهد صرف درآمدها برای پروژه های بزرگ نبودیم. همیشه این سؤال ذهنمان را به خود مشغول داشته بود که اینهمه درآمد در 4-3 سال که با 16 سال ریاست جمهوری هاشمی و خاتمی برابری میکرد (شاید هم بیشتر بود) صرف چه کارهایی شده است. با مشاهده تعداد بیشمار نیروهای لباس شخصی و پلیس ضد شورش با تجهیزات جهنمی این فکر پیش میآید که بخش قابل توجهی از این پولها صرف آماده سازی ارگانهای نظامی و انتظامی برای یک کودتا شده است. چند سال قبل صحنه ای از سربازان اسرائیل را در حال شکستن دست یک جوان عرب بر روی صفحات تلویزیون دیدیم. بسیار زننده و دردآور بود. اینک با مشاهده صحنه هایی که در خیابانهای تهران میبینیم صد رحمت به اسرائیلیها میفرستیم که قساوتشان عمراً به خباثت و جنایتکاری نیروهای لباس شخصی و پلیس ضد شورش خودمان نمیرسد. اسرائیلیها ملتی دیگر را شکنجه میکنند و حکام ما جوانان خودمان را آن هم در ملأ عام شکنجه میکنند. در درگیریهای روز شنبه تهران، در برابر چشمان ناباور مردم، جوانان بعد از آنکه دستگیر میشدند و به دستهایشان دستبد زده میشد در کنار هم قرار داده میشدند و بعد از آن ضربات باتوم، مشت و لگد بر سر و صورتشان نواخته میشد. حداقل 2 مورد قطع شاهرگ گردن با قمه در تهران اتفاق افتاد. آیا آنچه که نیروهای صدام با اسرای ما میکردند با اعمال جنایتکارانه این سادیستها قابل مقایسه بود؟ از آزادگان بپرسید تا خودشان پاسخ بدهند.
سخنگوی شورای نگهبان اعلام کرده است که در 50 حوزه مختلف جمعاً چیزی بیش از 3 میلیون رأی اضافه داده شده است که نمیتواند سرنوشت انتخابات را تغییر دهد. دو مثال بی تربیتی برای اثبات این نوع استدلال را ذکر میکنیم: اول – مردی رابطه نامشروع با زنی دارد و کار به شکایت کشیده شده است. آنها ادعا میکنند که رابطه شان کامل نبوده یعنی دخول تا یک سوم انجام شده است. شوهر این زن در برابر این ادعا چه برخوردی میکند؟ دوم – یک بچه مدرسه ای در درسی تقلب میکند و لو میرود. کار به مدیریت مدرسه میکشد. محصل ادعا میکند که تنها در دو سؤال تقلب کرده است و با احتساب آن نمره اش از 10 کمتر نمیشود و سرنوشت قبولی اش در آن درس تغییر نمیکند. مدیر چه برخوردی با این استدلال میکند؟ موضوع این است که: دولت منتخب با حداقل سه میلیون رأی ساختگی برنده انتخابات شده است. نفس متقلب بودن کاندیدایی که خود مجری انتخابات بوده است ثابت شده است. در برابر این استدلال که سه میلیون رأی سرنوشت انتخابات را تغییر نمیدهد چه باید کرد؟
|
No comments:
Post a Comment