سلام مهتاب زیبا
تو را امشب میان آسمان دیدم
زیبا،غرق نور
سرکش و مغرور
تو ای مهتاب زیبا
بتاب بر لانۀ آن قمری عاشق
که پشت این سلول لانه دارد
ز درد و غصۀ مردان زندانی
هزار افسانه دارد
بتاب،مهتاب زیبا
بتاب و روشن کن آن کوچۀ بن بست
که چند سال است
معشوق بیچاره بی خبراز مرگ عاشق
در دلش انتظاراو خانه دارد
بتاب مهتاب
بتاب از روزن سلول
که هر سنگش
حدیث و قصه ای از
از درد و رنج ،زنجیری مردم
آزاده دارد
بتاب مهتاب
بتاب بر قبر نا پیدای آن مرد
آن کرد،آن معلم
که اکنون درکلاسش
کبری ،همراه داراها و ساراها
یک تصمیم مردانه دارد
تقدیم به همۀ راست قامتان عرصۀ
عشق و آزادی..م.ن
No comments:
Post a Comment