شعری از زنده یاد حمید مصدق
تقدیم به دوستدارانش
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز .
دفتر عمر مرا
... دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز .
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز .
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز
سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز .
دفتر عمر مرا
... دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز .
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز .
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز
بامهر
سهیلا مقدم
سهیلا مقدم
No comments:
Post a Comment