درود فراوان به شما سپیده خانم
از شهر اهواز تشکر وقدر دانی خد را نثار شما هنرمند عزیز مینمایم وبرایتان ارزوی موفقت دارم وبراتان قطعه شعری از زنده یاد رهی معیری خدمتتان ارسال مینمایم.دوستار همیشگی شما .مهران
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟ روی از من سر گردان شاید که نگردانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟ روی از من سر گردان شاید که نگردانی
No comments:
Post a Comment