گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Monday, November 19, 2007

کتابهای رایگان فارسی salami az ziba nawak be tamam grouh




شعری از خودم را تقدیمتان می کنم به نام " بفرمائید قابلی ندارد
ناگفته نماند که همیشه عواملی محرک من در نوشتن این شعرها بودند که در متن آنها به ان عوامل اشاره کرده ام
اگر دوست دارید به صورت
 
attach
برای کسی بفرستم بگوئید
 

بفرمائید قابلی ندارد!                      


در یک کافه دنجی خود را به یک چای بابونه با شیرینی خشک دعوت کردم.

بعد از ساعتی کلنرین* خوش صورت را که شهرزاد می نامیدنش، برای پرداخت حساب خود صدا کردم.

او با ناز و اطوار خاصی پیش آمد و گفت:  مهمان ما باشید،  بفرمائید!

در حالی که کیف پولم را باز می کردم گفتم: من قصد پرداخت دارم،  اما خوشحال  هم

می شوم که مهمان شما باشم.

     - اوا این حرفها چیه! خواهش می کنم که کیف پولتان را ببندید. این پولها که برای ما   ارزشی ندارد. گفتم که قابلی ندارد، بفرمائید!

     - عجب!  پس من نمی پردازم.  خوش شدم.     مطمئن باشید که من باز به کافه  شما   خواهم آمد .

شهرزاد که بهیچوجه انتظار این برخورد را نداشت،   یکدفعه کوپ کرده و خاموش شد  و بعد از لحظاتی مکث میز را ترک کرد.

جوانی ورزشکار و خوش اندام  که ناظر این گفتگو بود به سوی من آمد و گفت:

  از راحتی و بی شرمی ات خوشم آمد. نمی شناسمت، می خواهم اما، ترا رها صداکنم.

   به من بگو  رها!  از کجا بر می خیزد این جوهره رفتار تو؟ از کجا؟

     - اول اینکه همه چیز برای من قابلی دارد.  یک ریالی،  که روی زمین افتاده باشد

       تکه نانی که مرا سیر می کند،      جرعه آبی که تشنگی ام را فرو می نشاند

                                 شاخه گلی که که به من نشاط می دهد

      همه شعور دارند و فهم!     ومن خود را در وصل کامل   با همه ذرات عالم می بینم.

     عاشقانه و خردمند با آنها رفتار نما!       

      ببین چگونه آن لقمه که در ذره ذره  آن  رنجها و عشقها نهفته است،   

     برایت لذیذ و سلامت بخش می گردد.

     با مهر نظرکن بر آن لباسی که بر تن می کنی ،

     آخ واوخ نکن هر چند که کهنه پاره ای از دهمین دست باشد،    

     آنگه ببین که چگونه زیبائی خود را بر تن تو جلوه گر می سازد.

     از این روست که این جمله  «قابلی ندارد»   از بنیان برایم  بی مفهوم است.

     از طرفی شهرزاد می گوید، بفرمایید مهمان من باشید.   آخر چرا قبول نکنم؟   

     پیشنهاد خوبی است  و به نفع من!

            - او تعارف می کرد بر حسب عادت، در واقع قصد مهمان کردن تو را نداشت.

  - خوب  خود تقصیر!   بگذار با این تجربه بیاموزد که بار دیگر حقیقت را بگوید.

                                                                              زمان برای تکرار نداریم!

  - اما آزردگی دیگران چه؟ برایت آن مهم نیست؟

  - اگر به آزردگی انسانها بیاندیشم از حرکت سریع باز خواهم ماند.

    رهایشان کن! بگذار مانند کودکی که به زمین می خورد و دست و پایش درد می گیرد

    خود از جای برخیزد وراه بیفتد.    آن درد را برجسته نکن!

                                                                  به خیزش او بنگر!

  - آه ! جملا تت طلاست رها!

    پس به سلامتی ات یک چای بابونه دیگر با هم ،    موافقی؟!

  - با کمال میل!

                                          14. 7. 06       Ziba             Hamburg

 


                                                                پیش خدمت زن در رستوران   *Kellnerin 




--~--~---------~--~----~------------~-------~--~----~
اين نامه به دنبال عضو يت شمادرگروه كتابهاي رايگان فارسي برايتان ارسال شده است.
نامه هاي خودرا به اين آدرس براي گروه بفرستيد:

persiskiknigi@googlegroups.com

براي قطع اشتراك به اين آدرس نامه بفرستيد:
 persiskiknigi-unsubscribe@googlegroups.com

 توجه داشته باشيد كه از تاريخ 10 مه 2007ارسال نامه ها نياز به مديريت ندارد ولذا عده اي ممكن است برايتان هرزنامه يا نامه حاوي ويروس ارسال كنند.
لذا توصيه مي كنم براي پيشگيري از آسيب فقط فايل هاي پي دي اف را باز كنيد وبقيه فايلهاي دريافتي راحذف كنيد.

For more options, visit this group at http://groups.google.com/group/persiskiknigi?hl=en

برای کمک به تداوم کار ما نامه های گروه را براي دوستان كتابخوان خود بفرستید
(forward)
واز آنها بخواهید که در گروه عضو شوند.

آدرس وبلاگ:
http://persianbooks2.blogspot.com

گروه اطلاع رسانی وبلاگ:

http://groups.google.com/group/persiskiknigi
-~----------~----~----~----~------~----~------~--~---

No comments:

آرشیو مطالب