یک شبی مجنون نمازش را شکست/ بی وضو در کوچه لیلا نشست
سجده ای زد بر در درگاه او/ چون زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای/ بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته تر زین عشق مجنونم مکن/ من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم/ این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم/ در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی/ من کنارت بودم نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم/ صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد/ گفتم عاقل می شوی اما نشد
حال این لیلا که خوارت کرده بود/ درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم / صد چو لیلا کشته راهت کنم
No comments:
Post a Comment