به حريم خلوت خود شبي
چه شود نهفته بخواني ام
به كنار من بنشيني و
به كنار خود بنشاني ام
من اگرچه پيرم و ناتوان
تو مرا زدرگه خود مران
كه گذشته در غمت اي جوان
همه روزگار جواني ام
به هزارُ خنجرم ار عيان
زند ازدلم رود آن زمان
كه نوازد آن مه مهربان
به يكي نگاه نهاني ام
شده ام چو عاطفه بينوا
به بلاي هجر تو مبتلا
نرسد بلا به تو دلربا
گر ازاين بلا برهانی ام
__._,_.___
No comments:
Post a Comment