درین دیده درآیید و ببینید خدا را ... تجلیگه خود کرد خدا دیده ما را
مجویید زمین را و مپویید سما را ... خدا در دل سودا زدگان است بجویید
به پاداش، سر و افسر سلطان بقا را ... گدایانِ در فقر و فناییم و گرفتیم
بخندیم خیالات و ببندیم هوی را ... خیالات و هواهای بد خود نپسندیم
اگر دوست پسندید پسندیم بلا را ... بلا را بپرستیم و به رحمت بگزینیم
به جایی که بود درد فرستیم دوا را ... طبیبان خداییم و به هر درد دواییم
که ما باز نمودیم در دار شفا را ... ببندید درِ مرگ و ز مردن مگریزید
شهنشاه کند سلطنت فقر گدا را ... گدایان سلوکیم و شهنشاه ملوکیم
__._,_.___
No comments:
Post a Comment