گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Friday, April 20, 2012

کنسرت قمر در گراند هتل 2

آنشب قرار بود مرتضی خان نی داود سر راه قمر را هم سوار کند.چند دقیقه پیش از آمدن او قمر آماده بود.جلوی آینه قدی ایستاده بود و خودش را برانداز میکرد.
برای آنشب پیراهن مخمل مشکی یقه بسته و استین بلندی بتن داشت و یک رشته گردنبند به گردنش آویخته بود.موهای بلوطی رنگش را شانه زده و تاج زیبایی را که مخصوص این شب تدارک دیده بود با سنجاق روی سرش محکم کرده بود.از آنجایی که در آن زمان وسایل آرایش خانمها بسیار ابتدایی بود و اندکی زیاده روی ممکن بود او را به شکل عروسک در آورد به عمد کم ارایش کرده بود تا بنظر طبیعی جلوه کند.نمیخواست در انظار جلف و سبک ظاهر شود.
عقربه های ساعت شماطه دار روی طاقچه ساعت 7 بعدازظهر را نمایش میداد که در خانه بصدا در آمد.پیش از آنکه قمر راه بیفتد خاله خانم خودش در را گشود.مرتضی خان نی داود با لباس رسمی در آستانه در ظاهر شد.از خاله خانم خواست تا قمر را صدا بزند.پیش از آنکه پای خاله خانم به اتاق برسد قمر بطرف آینه رفت تا آخرین نگاه را به سر و وضع خود بیندازد.کیفش را از جالباسی برداشت و با عجله راه افتاد.میان چهارچوب در با خاله جان روبرو شد.
-عجله کن قمر جان جناب نی داود منتظر شما هستند.
قمر بدون آنکه حرفی بزند خاله جان را بوسید و خداحافظی کرد.
جناب نی داود همانطور که در آستانه در ایستاده بود و با دست موهایش را صاف و مرتب میکرد با دیدن قمر در سلام پیشدستی کرد.
-سلام خانم قمر بهتر است عجله کنیم.
قمر نگاهی به ساعت مچی اش انداخت و متعجب پرسید:عجله برای چه؟تا ساعت 8 هنوز یکساعت وقت باقی است.
جناب نی داود سر تکان داد.
-درست میفرمایید اما هر چه زودتر به گراند هتل برسیم بهتر است.
او طوری این جمله را گفت که قمر دچار نگرانی شد و پرسید:چطور؟اتفاقی افتاده؟
جناب نی داود در حالیکه سعی داشت به ملاحظه خاله خانم از دادن جواب طفره برود گفت:خیر اما محض احتیاط زودتر آنجا باشیم بهتر است.
قمر بدون آنکه دیگر حرفی بزند خاله جان را بوسید و بدنبال او راه افتاد.جناب نی داود هنوز داخل درشکه ننشسته بود که شروع کرد.
-جلوی خاله خانم نخواستم زیاد قضیه را باز کنم اما تا جایی که خبردار شده ام امشب باید هنگام ورود و خروج به گراند هتل خیلی جانب احتیاط را رعایت کنیم.
قمر همانطور که گوش میداد ابروهای کمانی اش را درهم گره زد.
-چطور؟
جناب نی داود نفس عمیقی کشید و گفت:حقیقتش...با آنکه قصد ندارم شما را نگران کنم اما میدانم احتمال خطر هست.از بعدازظهر خبر پیچیده شما میخواهید سر باز در گراند هتل کنسرت اجرا کنید عده ای در لاله زار جمع شده اند...
قمر از آنچه شنید تا حدودی دچار ترس شد با اینحال با تظاهر به خونسردی گفت:زیاد نگران نباشید جناب نی داود.شهربانی همه جا حضور دارد...اگر مسئله ای پیش بیاید شهربانی دخالت میکند.
جناب نی داود نگاه عمیقی توام با حیرت و تعجب به صورت قمر انداخت و دیگر چیزی نگفت.

No comments:

آرشیو مطالب