گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Wednesday, August 5, 2009

[yaghin] Fwd: داستانی که شما را شوکه می کند





---------- Forwarded message ----------
From: Jandost Khoso <interfacemirror@gmail.com>
Date: 2009/8/5
Subject: داستانی که شما را شوکه می کند
To:



بنده ی پير مغانم که ز جهلم برهاند



این داستان شما را شوکه می کند

این داستان شما را شوکه می کند...البته یک شوک مفید
یک مرد جوان درجلسه روز چهارشنبه مدرسه کتاب مقدس شرکت کرده بود. شبان در مورد گوش شنواداشتن و اطاعت کردن از خدا صحبت می کرد. آن مرد جوان متعجب از خود پرسید: " آیا هنوز خدا با مردم حرف میزند؟ "
بعد از جلسه با یکسری از دوستانش برای خوردن قهوه و کیک بیرون رفتند و در آنجا با هم در مورد این پیغام گفتگو کردند. خیلی ها می گفتند که چگونه خدا آنها رادر زندگیشان هدایت کرده است.
حدود ساعت ده آن مرد جوان با اتومبیل خود به طرف خانه حرکت میکند. همانطور که در ماشین نشسته شروع به دعا کردن می کند: " خدایا اگرتو هنوز با مردم حرف میزنی لطفاً با من نیز حرف بزن. من گوش خواهم کردوتمام سعیم را خواهم کرد که مطیع توباشم."
همانطوری که درخیابان اصلی شهرشان رانندگی می کرد ناگهان احساس عجیبی میکند که یکجا بایستی بایستد تا مقداری شیر بخرد. او سر خودرا تکان داده و می گوید: " آیا خداتو هستی؟ " چون که جوابی نمی گیرد شروع می کند به ادامه دادن به رانندگی. ولی دوباره همان فکر عجیب:" مقداری شیر بخر. " مرد جوان به یاد داستان سموئیل می افتد که چگونه وقتی خدا برای اولین بار با او حرف زد نتوانست صدای او را تشخیص دهد ونزد عیلی رفت چونکه فکر میکرد که او با او حرف میزد.
او گفت: "باشه خدا اگراین تو هستی که حرف میزنی من شیر را میخرم." به نظر اطاعت کردن آنقدرهم سخت نبود چون که به هرحال او میتوانست ازشیریکه خریده استفاده کند. پس او اتومبیل را متوقف کرد و مقداری شیر خریدو به راهش به طرف خانه ادامه داد.
وقتی خیابان هفتم را ردمی کرددوباره الزامی را در خود حس کرد:" بپیچ به این خیابان" او فکر کرد که این دیوانگی است و از آنجا گذشت. دوباره همان احساس، پس او فکر کرد که باید به خیابان هفتم برود پس چهارراه بعدی را دور زد تا به خیابان هفتم برود و به حالت شوخی گفت: " باشه خدا اینکار را هم می کنم.
وقتی چند ساختمان رارد کرد احساس کرد که آنجا بایستی توقف کند. وقتی اتومبیل را به کناری گذاشت به اطراف نگاهی انداخت. آن منطقه حدوداً تجاری بود. در واقع بهترین منطقه شهر نبودولی بدترین هم نبود. اکثر مغازه ها بسته بودند وبیشترچراقهای خانه ها نیزخاموش بودند که بنظر همه خواب بودند.
اودوباره حسی داشت که می گفت: شیر را به خانه روبرویی ببر." مرد جوان به خانه نگاهی انداخت. خانه کاملاً تاریک بود و به نظر می آمد که افراد آن خانه یا در خانه نبودند و یا خوابیده بودند. او در ماشین را باز کرد وروی صندلی نشست.
خداوندا این دیوانگیست. الان مردم خوابند و اگر الان آنها را از خواب بیدار کنم خیلی عصبانی می شوند و بعد من مثل احمق ها به نظرمیرسم بالاخره او در اتومبیل را باز کردوگفت: باشه خدا اگر این تو هستی که حرف می زنی من میرم جلوی در و شیر را به آنها می دهم ولی اگرکسی سریع جواب نداد من فوراً از آنجا میروم، او ازعرض خیابان عبور کردو جلوی در رسید و زنگ در را زد. صدایی شنید مردی به طرف بیرون فریاد زد وگفت: کیه؟ چی می خواهی؟و قبل از اینکه مرد جوان فرار کند در باز شد. مردی با شلوار جین و تی شرت در را باز کرد و به نظر که ازتخت خواب بلند شده بود. قیافه عجیبی داشت و از اینکه یک مرد غریبه در خانه اش را زده زیادخوشحال نبود. گفت: چی میخواهی؟ فرد جوان شیر را به طرفش دراز کرد وگفت: براتون شیر آوردم. آن مرد شیر را گرفت و سریع داخل خانه شد. زنی همراه با بچه شیر را گرفت و به آشپزخانه رفت و آن مرد هم بدنبال او. بچه مدام گریه می کرد و اشک از چشمان آن مرد سرازیربود.
مرد درحالی که هنوزگریه می کردگفت: ما دعا کرده بودیم چون که این ماه قبضهای سنگینی راپرداخت کردیم و دیگه پولی برای ما نمانده بود و حتی شیر نیز برای بچه مان در خانه نداریم. من دعا کرده بودم و از خدا خواسته بودم که به من نشان بدهد که چگونه شیر برای بچه ام تهیه کنم."همسرش نیز از آشپزخانه فریادزد: من از او خواستم که فرشته ای بفرستد تا برای ما شیر بیاورد، شمافرشته نیستید؟مرد جوان دست خود را به جیب برد و کیفش را بیرون آوردو هرچه پول در کیفش بود را دردست آن مرد گذاشت و برگشت بطرف ماشین درحالی که اشک ازچشمانش سرازیر بود. حالا دیگر می دانست که خدا به دعاهاجواب می دهد.
این کاملاً درست است. بعضی وقتها خدا خیلی چیزهای ساده ازما می خواهد که اگر مامطیع باشیم قادر خواهیم بود که صدای او را واضح تربشنویم. لطفاً گوش شنوا داشته باشید و اطاعت کنید تا اینکه برکت بگیرد.



__._,_.___


www.yaghin.com
www.yaghin.blogspot.com




Your email settings: Individual Email|Traditional
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch to Fully Featured
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe

__,_._,___

No comments:

آرشیو مطالب