گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Friday, December 18, 2009

[yaghin] به مناسبت اول محرم



 
 

Sent to you by yaghin via Google Reader:

 
 

via فانوس پندار by علی on 12/17/09

در كتاب: مناقب از ام سلمه نقل ميكند كه گفت: امام حسن و امام حسين عليهما السلام در آن هنگامى كه در اطراف جبرئيل مى‏گرديدند و او را به دحيه كلبى تشبيه مينمودند جبرئيل نظير كسى كه بخواهد چيزى را بگيرد بدست خود اشاره ميكرد ناگاه ديدند يك سيب و يك گلابى و يك انار در دست او است. جبرئيل آن ميوه‏ها را بحضرت حسنين داد و صورت مبارك ايشان درخشيد. آنان بحضور رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دويدند. پيغمبر خدا پس از اينكه آن ميوه‏ها را گرفت و بوئيد به ايشان فرمود: با اين ميوه‏ها نزد مادرتان برويد. اگر ابتداء نزد پدرتان برويد نيكوتر است. آنان امر پيامبر خدا را اجرا كردند. ولى از آن ميوه‏ها نخوردند تا حضرت رسول آمد و با يك ديگر خوردند- هر گاه ايشان از آن ميوه‏ها ميخوردند چيزى از آنها كم نميشد تا آن موقعى كه پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله قبض روح شد- امام حسين عليه السلام ميفرمايد: تا فاطمه زهراء زنده بود چيزى از آن ميوه‏ها كم نشد، هنگامى كه آن بانو از دنيا رفت انار مفقود شد. ولى تا پدرم زنده بود سيب و گلابى باقى بودند. وقتى حضرت امير شهيد شد گلابى مفقود گرديد و سيب بهمان حالت نزد امام حسن عليه السلام بود وقتى حسن مسموما از دنيا رفت آن سيب نزد من بود تا آن موقعى كه آب فرات را بروى من‏ بستند. وقتى من آن سيب را مى‏بوئيدم عطش و تشنگى من آرام ميگرفت. هنگامى كه عطش من شديد شد و از آن سيب گاز زدم يقين كردم كه شهيد خواهم شد.

حضرت على بن الحسين عليه السلام ميفرمايد: شنيدم پدرم اين موضوع را يك ساعت قبل از شهيدشدنش مى‏فرمود. وقتى آن حضرت شهيد شد بوى آن سيب از قتلگاهش يافت ميشد. من بدنبال آن سيب رفتم ولى اثرى از آن يافت نشد. بوى آن سيب بعد از امام حسين همچنان باقى بود. وقتى من قبر آن حضرت را زيارت كردم بوى آن از قبر مباركش ميوزيد. هر كسى از زوار شيعيان ما كه بخواهد از بوى آن سيب بهره‏مند شود بايد در وقت سحر در صدد زيارت بر آيد! زيرا اگر با اخلاص باشد از بوى آن برخوردار خواهد شد.

_____________________

زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام         117    مبارزه بنى هاشم عليهم السلام .....  ص : 50

 


 
 

Things you can do from here:

 
 


__._,_.___


www.yaghin.com
www.yaghin.blogspot.com




Your email settings: Individual Email|Traditional
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch to Fully Featured
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe

__,_._,___

2 comments:

Anonymous said...

کتاب کرامات الحسینیه (معجزات سید الشهداء علیه السلام بعد از شهادت ، جلد دوم صفحه 125

درکتاب دارالسلام مرحوم عراقی و کلمه طیبه مرحوم نوری و داستانهای شگفت و کتابهای دیگر که مطالعه کرده ام همه از عالم جلیل و کامل نبیل صاحب کرامات باهره و مقاامت ظاهره آخوند ملا زین العابدین سلماسی(اعلی الله مقامه) نقل کرده اند وکررا از موثقین نقل شده و آثار حزن از حیوانات در عاشورای آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام بارها به چشم مشاهده شده است .
این عالم بزرگوار که اهل مکاشفه می باشد وبارها خدمت امام زمان عجل اله تعالی فرجه الشریف رسیده فرموده وقتی که از سفر زیارت حضرت رضا علیه الاسلام برمی گشتم عبور وگذر ما به کوه الوند افتاد (که در نزدیکی همدان واقع شده است) جهت استراحت در آنجا فرود آمدیم ، موسم بهار هم بود ، همراهان و رفقا ودوستان مشغول خیمه زدن شدند، من هم نظر به د امنه کوه می کردم که ناگهان چشمم به یک چیز سفیدی افتاد

چون تامل کردم پیرمردی محاسن سفید رادیدم که عمامه کوچکی به سر داشت وبرسکوئی نشسته که قریب به چهارصد زرع ارتفاع داشت و بردور آن سنگهای بزرگ چیده که به جز سر چیزی از او نمایان نبود ، نزدیک رفته وسلام کردم ، مهربانی نمود پس با من انس گرفت و کم کم با او هم صحبت شدم فهمیدم که به خاطر گناه و معصیت از شهر و دیار و عیال و خویشان و مردم دور شده و برای عبادت بیشتر به کوه ودشت آمده وهیجد ه سال است که در اینجا سکونت دارد و رساله ای عملیه علما را هم با خود داشت و از جمله تعریف های عجیبه ای که برایم نقل کرد این بود:

گفت: اولین روزی که من به اینجا آمدم ماه رجب بود ومن هم اینجا را خلوت دیدم گفتم برای عبادت عالیست و شروع به تهذیب نفس کردم … پنج ماه واندی گذشت ، شبی مشغول نماز مغرب بودم که ناگهان صدا و ولوله عظیم وعجیبی شنیدم ، از ترس نمازم را سریع خواندم ، یک نگاهی به این دشت وبیابان کردم ، دیدم بیابان پر از حیوانات عجیب و غریب است و تا مرا دیدند به طرف من امدند اضطراب و خوف و ترسم زیاد شد و از آن اجتماع تعجب کردم ، چون دیدم در آنها حیوانات مختلفه و متضاده اند مثل شیر و آهو و گاو کوه و پلنگ با هم مختلطند و به صدا های غریبی صیحه می زنند پس در این محل دور من جمع شدند و سرهای خود را به سوی من بلند نموده و فریاد می زنند با خود گفتم : دور هم جمع شدن این وحوش و درندگان که با هم دشمننند برای درید ن من نیست زیرا اگر برای من بود همدیگر را می دریدند ، پس باید برای امر بزرگی باشد باید یک حادثه عجیبی در دنیا رخ داده باشد .خوب که فکر کردم دیدم امشب شب شهادت آقا ابا عبداله الحسین علیه السلام می باشد و این فریادها و سر و صداها و فغان ونوحه گری و گریه وناله برای مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام است ، وقتی مطمئن شدم عمامه را از سر برداشتم و بر سر خودم زدم و خود رااز این مکان انداختم و می گفتم : حسین ، حسین ، شهید کربلا حسین و امثال این کلمات ، پس حیوانات در وسط خود جایی برایم خالی کردند و دورم حلقه زدند .

بعضی از حیوانات سر به زمین می زدند وبعضی خود را به خاک می انداختند و همین طور تا طلوع فجر عزا داری می کردیم پس آنها که وحشی تر از همه بودند رفتند وبه همین ترتیب یک یک حیوانات رفتند ومتفرق شدند و از آن سال تا به حال که مدت هجده سال است این عادت ایشان است و هروقت من فراموش میکنم یا بر من مشتبه می شود آنها با جمع شدنشان به من توجه می دهند.

Anonymous said...

ما از تبار قريش هستيم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ايرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ايرانی بهتر و بالاتر و هر ايرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ايرانيها را بايد دستگير کرد و به مدينه آورد، زنانشان را بفروش رسانيد و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.

حسين بن علی امام سوم شيعيان ،

سفينه البحار و مدينه الاحکام و الآثار صفحه 164، حاج شيخ عباس قمی

آرشیو مطالب